118 replies to this topic

[pedram432]

واي بر شما خيره سران كه به خدايگان خويش اهانت ميكنيد ننگ بر شما نفرين بر شما اعلا حضرتا از خون ايشان مگذر كه اينان قصد شورش وآشوب دارند همان گه گفتم كمال را مقطوع النسل كرده وبعنوان خواجه در حرمسرا بكار گماريد

[shadman]

هااااااااااااااااا ایکه وگفتی یعنیییییییی چه؟؟ شهرک صدر ، فیروز آباد، دروازه سعدی و سراج با من هستند. گوشی دستت اومد؟ 8) ;D

[ADEL]

تفرقه در سپاه دشمن ;D ;D ;D

[Reza]

ههچ کس کاری به سمتش نداره ! ملکه جای جلاد حرف میزنه،شاعر جای صدر اعظم حرف میزنه... عجب شاهنشاهی دارم من ;D فقط می خوام حسین امین بیان،یکم بهشون بخندیم ! نمی دونم چرا نمیان. یوزراشون دیدنی میشه

[ADEL]

عجبا که از شوالیه خبری نیست !!! نبود او باعث یکه تازی شاه دروغین گشته و این کازار را چه مغرورانه می نگرد!! نکند که سرشوالیه را زیر آب کرده اید که ازاو خبری نیست؟که اگر چنین است بدا به حالتان که چه ناجوانمردانه جوان مردم را ناکام کرده اید!! لااقل می گذاشتید پیروزی یووه رابر اینتر ببیند بعد

[ADEL]

شوالیه آمد ;D کجایند پادشاهان دروغین؟چرا خودتان را نشان نمی دهید تا به سزای اعمال ننگینتان برسید؟ به میدان بیائید ای مانند پرویز مشرف!ای کودتا چی ! ;D

[J U V E N T I N I]

بابا فوروم همینجوری مشکل سیاسی داره شاه و وزیر و خشت و بی بی دیگه چه صیغه ای؟؟؟ ??? میان تختمون میکننا!!!!!! :-\ از ما گفتن!!! حالا نخست وزیر کیه؟؟؟ ;D

[shadman]

اگر کم آوردید میتوانید به بوقچی ها دستور بدهید تا سوت بزنند ;D

[pedram432]

شاهنشاها اگر اجازه دهيد با كمربند انفجاري خود را در ميان جمع دشمنان انداخته و با يك حمله انتحاري همه آنان را به خاك و خون ميكشانم

[atlass13]

اوه انگاری فقط شاعر دربار هستش و بس همه در خواب ننگین فرو رفته اند فرصت خوبی است برای حمله به این حکومت آقا محمدخان آن شاه بی کفایت ;D تا حکومت را ازین فرد بی لیاقت گرفته و سرزمین آریاییی را آباد سازیم ;D چی گفتم

[shadman]

به روحیه لطیفت نمیخوره از این کارا کنی کوچولو ;D   واسه اعصابت ضرر داره از خون حرف میزنی. شب خواب بد میبینی ;D نازی نازی یه شعر از خود در کن حال کنیم ;D

[pedram432]

شاعر ميگويد جواب ابلهان خاموشيست  وقتي راپورتت را به اعلا حضرت دادم آنوقت ميفهمي  :-* نامردها مرا تنها يافته ايد!! به دادم برسيد اي درباريان شاعرتان را كشتند

[Reza]

در بعدظهر یک روز سرد،شوالیه دوک حسین ناتینگهام،وارد شهر دارالیووه شد،دربانان و سربازان رو با دلاآوری کشت و وارد قلعه شد، گارد سلطنتی پادشاه را متلاشی کرد و فرمانده گارد و صدراعظم متواری شدند. پادشاه رضا خود برخواست و به مبارزه با شوالیه پرداخت،7 روز و 7 شب شمشیر زدند اما ثمری نداشت، در نهایت این شوالیه بود که پیشنهادی داد، گفت بیا، ازین به بعد من کاری به یوزر تو نخواهم داشت،و تو نیز کاری به قدرت من نداشته باش، تا در کنار هم بر دارالیووه حکومت کنیم.پادشاه کمی فکر کرد،و گفت، برای اطمینان از صداقت حرف هایت،باید با دختر من ازدواج کنی. شوالیه نیز قبول کرد. و تا آخر عمر به خوبی و خوشی درکنار هم زندگی کردند

[shadman]

ایول ایول ;D زنده باد صلح و آرامش

[Hamird]

الان این تاپیک ارشیو میشه یا ادامه پیدا می کنه؟

[Reza]

من همه چیز رو به حالت اول برگردوندم، همه القاب حذف شد و همه ی مدیرها برگشتند، فقط همانطور که گفته شد، برای پایداری صلح،دختر پادشاه همچنان با رنگ صورتی به کار خود ادامه خواهد داد فعلا بزار باشه ببینیم بابی ناز خاتون چه واکنشی به ازدواجش نشون میده

[Babak]

وای بر من ! من نمیخواهم ای پدر همسر اون گودزیلا بشم ;D جان مامان مانی بی خیال این وصلت شو وگرنه میگم جادوگر دهنت رو مورد عنایت قرار بده ;D

[shadman]

مبارکه! تازه عروس خانوم باید از خدات باشه. :کدوم شاهزاده ابلهی میاد شوهر تو بشه؟ ;D

[Babak]

بابا یکی بیاد طلسم منو باز کنه :'( من میخوام مثل قبل پسر بشم ;D :'(

[Juventini]

عجب دیوونه خونه ای بوده اینجا دیشب! ;D اشتباه کردم زود خوابیدم!البته اگر من بودم که خیلی سریع با طلسم های قوی و با تکیه بر قوای بدنی حال همتون رو می گرفتم ;D