غروب خدایان *
خود را خداوندگار فوتبال میخواند و پیروانش یگانه کافران درگاه نخوتزایش بودند. جمعی از بزرگترین باشگاههای فوتبال در دنیا شاهد کاریزما و سلطنت بیبدیل او و میلیونها علاقهمند به فوتبال سالها مغلوبِ هبوط و تجسدِ این ایزد فوتبالی در مستطیل سبز بودند. جهان فوتبال بیش از دو دهه در سیطره و هژمونی او قرار داشت، هرچند ستارهی اقتدارش در سالهای اخیر کمکَمَک در حال افول بود. تابشِ افسانهی زلاتان در زمین هر قدر درخشان بود و کمی نیز به طول انجامید اما سرانجام فرمانروایی او در مراسم عشای ربانی شامگاه چهارم ژوئن 2023 به نقطه پایانی خود رسید تا این شهریار با چشمانی اشکبار برای همیشه با جهان فوتبال وداع کند تا فصلی دیگر از غروب خدایان فوتبال کلید بخورد.
یوونتوسیها غالباً یا او را دوست دارند یا اساساً از او متنفر هستند. عدهای معدود (امثال نگارنده) نیز یافت میشوند که هرگز تکههای گسسته و جدا ماندهی تاریخ باشگاه یوونتوس را از یاد نخواهند برد و ورای تعصبات رایج و مرسوم تیفوسی، به ورطهی دوگانهسازیهای متعصب و خائن در نمیغلتند.
پس اگر در میان دسته «اول» یا گروه اقلیت «سوم» هستید و احیاناً تعلقخاطری به گروه پرشور و شمار «دوم» ندارید، شاید برایتان خالی از لطف نباشد چند خط پیشرو را مرور کنید:
سرعتی در حدود 30 کیلومتر در ساعت با شماره کفشِ 47؛ سهمگین در زمین و مهیب در هوا؛ با بالاترین قدرتبدنیِ ممکن و شم گلزنیِ استثنایی و تکنیکی ورای انتظار. این توصیفات میتوانند تنها خط اول از متنی چند صفحهای دربارهی فوتبالیستی باشد که شمع دوران فوتبالش شب گذشته برای همیشه خاموش شد.
اما داستان او و یوونتوس در کدام نقطه با هم تلاقی پیدا کرد؟ جایی که قسمت بود که دیوید ترزهگه مصدوم شود تا دستپخت 16 میلیون یورویی لوچانو موجی در تورین تاجگذاری کند.
او در سال نخست حضورش در یوونتوس آنقدر گل زد که بالاتر از گلزنان همیشگیِ آنسالهای تیم بایستد؛ نقطهای بالاتر از دلپیهرو، ترزهگه، زالایتا و حتی پاول ندود. با زلاتان، کاپلو، بوفون و سایر اسطورهها تا یک قدمی فتح لیگ قهرمانان هم رفتیم اما افسوس که در دو بازیِ رفتوبرگشتِ مزخرف و مفت، دو بر یک به لیورپول باختیم.
عجب تیم بزرگی داشتیم؛ یادش بهخیر؛ هرگز آن سالها از یادم نخواهند رفت: بوفون، فرارا، تاکیناردی، مونتهرو، تودور، لگروتالیه، پسوتو، امرسون، دلپیهرو، ندود، یولیانو، بریندلی، کامورانزی، ترزهگه، آپیا، زامبروتا، تورام، بلازی، اولیویهرا، زالایتا، کاناوارو، دِچِلیه، آدرین موتو، زبینا، کیمنتی، کاپو و زلاتان ابراهیموویچ . . .
با این که 16 گلِ زلاتان نتوانست او را بر بامِ برترین گلزن آن فصل سری A بنشاند و لوکارلی، جیلاردینو، مونتلا، تونی، ووچینیچ و شوچنکو پایشان بیشتر از او به گل باز شده بود اما در کنار آدریانو و اسپوزیتو و بالاتر از دلپیهرو، بوژینف، یاکوئینتا و ویهری به عنوان یکی از گلزنترین بازیکنان سری A رخنمایی کرد. جاهطلبی و هیمنه زلاتان البته در نهایت باعث شد تا جایزه بهترین بازیکن خارجی رقابتهای سری A در فصل 2005 - 2004 نیز به او برســـد.
همینقدر درخشش و دیدهشدن در یووه برای سناریوسازی مرحوم رایولا کافی بود تا خبر رد پیشنهاد دیوانهوار و 70 میلیونی رئالمادرید توسط او به داغترین تیتر در سرخط خبرها تبدیل شود. بلوف و بازارگرمیای که ولولهای در بهای زلاتانِ 23 ساله برپا کرد.
آتشِ موتور ایبرا البته در دومین فصل حضورش در یووه کمی فروکش کرد که این بیشتر به تغییر استقرار او در زمین از نوک به کنارهها ارتباط داشت؛ تغییر رویکردی که همزمان با اتمام مصدومیت ترزهگه و آمادگی او با تصمیم مستقیم دُن فابیو کاپلو اتخاذ شد و در نهایت نیز باعث شد تا فرانسویِ محبوب یووه جایگاهش را دوباره در تیم پیدا کند و با 23 گل بهترین گلزنِ یووه و البته پس از لوکا تونی دومین گلزن برتر سری A شود. زلاتان؟ سهم او در این فصل تنها 7 گل بود؛ کمتر از دلپیهرو، بیشتر از ندود و همطراز با آدرین موتویِ رومانیایــی و پر حاشیه.
تا اینجای سرنوشت زلاتان و یووه عادیست و خاطرهبازانه اما نه تا وقتی که از حوالیِ آگوستِ گرم و سوزانِ تابستان 2006 عبور کنیم؛ روزهایی که برگهای درخت خزانزده بیانکونری یکبهیک بر زمین میریختند.
هوای گرم و شرجیِ جنوب ایران و اواخر دوران دانشجویی و تلاطمات سهمگین روحی آن روزها را خوب به یاد دارم. خبر تلخ کالچوپولی و رستاخیز ناعادلانهی یوونتوس هر قدر همهی ما را در بهت فرو برده بود اما شیرینی قهرمانی ایتالیا در جامجهانی 2006 مرهمی دلچسب برای فرار از متلکها و مخاطرات آن روزها بود.
مدیریت جدید یوونتوس در بدو استقرارش در باشگاه تلاشهای فراوانی برای متقاعد کردن ابراهیموویچ به ماندن انجام داد. زلاتانِ جوان بر سر یک دو راهی سهمگین قرار گرفته بود و تنها کسی که میتوانست مسیر بهتر را برایش ترسیم کند کسی نبود جز «مینو رایولا».
رایولا برای خروج موکلش از تمامی تعهدات قانونی که در قبال یوونتوس داشت مبارزهای نفسگیر را آغاز کلید زد و در این بین دشمن شماره یک یوونتوس «اینتر ناتزیوناله» نیز بیکار ننشست و دست به کار شد و با پیشنهادی حدوداً 25 میلیون یورویی و قراردادی 4 ساله زلاتان، رایولا و مدیرانِ وقت یووه را یکجا اغوا و تسلیم کرد تا افسانه یوونتوس و زلاتان هرگز نقطهی عطفشان را ملاقات نکنند و این کاریزمایِ مسلم جهان فوتبال به راحتی در صف خروجیهای پرشمار باشگاه قرار بگیرد و تورین را برای همیشه ترک کند.
اگرچه فرصت مواجهه با پله، زیکو، سوکراتس، کرایف، بکنبائر، پلاتینی، رابسون، یاشین، زوف، اوزهبیو و ... نصیبم نشد اما خوشحالم که از لذت تماشای ادامهی مسیر آنها و ستارگانِ پس از آنها تا به امروز محروم نماندهام؛ اعجوبههایی همچون زلاتان ابراهیموویچ.
اینک مسحور و محزونِ وداع با یکی دیگر از بازیکنان بزرگ فوتبال و یکی از ستارگان موردعلاقهام هستم. کاریزماییِ مجسم که حتی فرصت تماشای بازیهای او با لباس یوونتوس محبوبم نیز نصیبم شد.
ترجمه بخشی از خاطرات زلاتان در مورد دوران کودکیاش به مناسبت خداحافظیاش با فوتبال. تقدیم به دوستان خوب یوونتوسیام در فروم.
مادرم نظافتچی و پدرم نگهبان ساختمان بودند. خانوادهای با اراده اما مغرور؛ هرگز به کسی اجازه نمیدادند به آنها کمک کنند. روزی که دوستانم برای نخستین بار به من گفتند: «خیلی کلهشق هستی و به حرف هیچ کس گوش نمیکنی» فهیمدم من هم مثل پدر و مادرم دوست دارم کارهایم را تنها انجام دهم. با این حال زمان زیادی گذشت تا دریافتم گاهی نیز باید از کمک و همراهی دیگران استفاده کرد.
فوتبال را از دوران کودکی و در پارک نزدیک خانهمان در مالمو شروع کردم؛ محلهای یهودینشین که سوئدیهای کمی در آنجا زندگی میکردند. بیشتر ساکنین محلهی ما خارجیهای مهاجر بودند؛ سیاهپوستها، عربها، مسلمانها و شرقیها. همه همدیگر را میشناختیم و به یکدیگر کمک میکردیم.
صمیمیترین دوستانم دو پسر بلغاری و برزیلی بودند. آنها هم مثل من عاشق فوتبال بودند. به محض تماشای حرکتی تکنیکی در تلویزیون آن را برای همدیگر تعریف و سعی میکردیم آن را اجرا و تکرار کنیم. از هر دوی آنها چیزهای چیزهای زیادی یاد گرفتم. با این همه اما الگوی ابدی من «محمدعلی کلی» بود. او را تنها کسی یافتم که به آنچه میگفت و ادعا داشت عمل میکرد. همیشه دوست داشتم به نقطهای شبیه به موقعیت و جایگاه او برسم.
-----------------
* تیتر برگرفته از عنوان فیلمی به همین نام ساختهی فیلمساز فقید ایتالیایی «لوکینو ویسکونتی» در سال 1969 است.