پيش از پيوستن دليخت به يووه به واسطه نمايشهاي منحصر به فرد و توصيفات فوتباليها، شماري از بازيهاي او در آژاكس را ديدم و هر بار كه
بر تعداد تجارب بصريام از نمايشهاي ماتياس افزوده ميشد بيش از پيش شيفته او و سبك رشكبرانگيزش در خط دفاعي آژاكس ميشدم.
كمكم دريافتم كه چرا او در اين سن كم ناباورانه به كاپيتانِ «پسران خدايان» مبدل شده است.
پيوستن او به يووه در واقع تحقق يك رويا براي نگارنده بود؛ رويايي كه در امتداد حضور بازيكناني مثل پيرلو و رونالدو به جمع بيانكونري، اما ...
ماجرا از آنجا آغاز شد كه پس از حدود يك فصل و نيم از حضور اين بازيكن در يووه و عليرغم تمام حمايتها و عليالخصوص تلاشهاي شخصياش براي تطابق با فوتبال ايتاليا و حتي
يادگيري ستايشبرانگيز زبان ايتاليايي توسط او، هنوز به جايگاهي به «بِـــبايد» دست نيافته است.
قاطعانه معتقدم عملكرد او در يووه نهتنها كوچكترين قرابتي با آن دليخت مقتدر آژاكس ندارد بلكه پوستاندازي او در جمع بيانكونري بيشتر به تكهتكه شدن و تراش خوردن اشتباه او منجر شده است.
طبعاً من نيز با بسياري از دوستان در درخششهاي انگشتشمار او در قلب دفاعي يووه همدل هستم اما نكته در تفاوت كيفيت و اعتبار دليختِ آژاكس با دليخت يووه است.
كنتراستِ نگرانكننده در تسلط، اقتدار و همهكاره بودن آن دليخت با خروجيهايِ حداقلي او در يوونتوس باعث شده تا هنوز نتوانم بيش از دو چهارم توانمندي او در آمستردام را در تورين ببينم.
اينكه حضور كيهليني و بونوچي و نقش محوري آنها در خط دفاعي را تنها عامل در عدم پادشاهي دليخت در خط دفاعي بدانيم بهنظم كمي خامدستانه و قشرينگرانه است.
شايد يكي از نواقصِ جدي به عدم برنامهريزي و دوپارگي تفكرات تاكتيكي يووه در خط دفاعي، بهويژه در دو فصل اخير مربوط باشد؛ جايي كه
سرمايه جوان يووه در آن بيشتر به عنوان آلترناتيوي بالقوه براي آيندهاي نامعلوم معرفي ميشود اما نحوه استفاده از او بيشتر به يك جانشيني ساده براي درمان و التيامِ موقت خط دفاع در هر بازي محدود ميشود.
اين بينظمي و فقدان استراتژي در مورد دليخت به راحتي او را در پايان زمان قراردادش آماده ترانسفر به باشگاهي ديگر خواهد كرد؛
چيزي در مايههايآنچه كه در صورت روي دادنش من «فرصتسوزيِ نابخردانه» نامگذارياش ميكنم.