از روزی که عاشق یووه شدم از الکس بدم میومد! به نظرم یک شو من بیخودی محبوب بود! به نظرم می رسید مانع دیده شدن ستاره های دیگه تیمم می شه! شاید حسادت می کردم به محبوبیت و تواناییش... حتی دوست نداشتم کاپیتان تیمم باشه... کاپلو رو برای نیمکت نشین کردنش ستایش می کردم و از نبودنش خوشحال بودم! برای من زلاتان جایگزین ابدیش توی تیم بود!
عاقبت، سیاهی سال 2006 رسید... اون حادثه برای من بیش از یه تراژدی دردناک بود... یه شکست واقعی... یه پوچی محض... همه رفتن! زامبوتا.. تورام و زلاتان!
الکس موند برای اینکه عشق به یووه زنده بمونه... برای این که سیاه و سفید هنوز هم بهترین رنگ دنیا باشه... آنِ زندگی بوونتوسی من همون لحظه ای بود که جمله معروفش رو گفت... بله! جنتلمن یووه هرگز بانوش رو ترک نکرد!
هنوز هر روز شرمی به سراغم میاد که یارای مقابله باش رو ندارم... برای اینکه هیچ وقت نفهمیدم... برای اینکه معنی عشق رو ندونستم هیچ وقت... حسادت می کنم به همه اون هایی که عاشقانه می پرستیدنش و من از قافلشون جا مونده بودم... و چه غم انگیزه جا موندن از قافله سالار...
دریای بی کران عشقش منو که کافر به معجزش بودم، تو خودش غرق کرد... کاری با یوونتوس کرد که هیچ کس حاضر به اانجامش نشد و قلب من اون قدرها هم تاریک نبود که این جانفشانی رونبینه...
تموم این روزهایی که صبحشون با یاد یوونتوس شروع می شه هاله ای از نگاه معصومش از روح پر عظمتش عشق و علاقش رو توی دلم زنده نگه می داره...
افسوس که هر روز کمتر طاقت دیدن کلیپ ها و فیلماش رو دارم... افسوس سخته عکسای جدیدش رو با کت و شلوار ببینم...
نمی شه! مگر آهنه این دل که با دیدن معصومیت نگاهش، ترک نخوره و نشکنه؟
مگر آبی تو بدن نیست که با دیدن چروک های صورتش، اشک فرو نریزه و گونه هامو تر نکنه؟
سخته نبودنش کنار یوونتوس.. کنار عشق ابدیش! کنار عشقی که زندگی، شهرت و روح بلندش رو فدای حیات آیندش کرد! یوونتوسی که اگه الکس نبود الان خرابه ای بود که دشمناش خرابه هاش رو هم با قدم منحوسشون پایمال می کردن...
چقدر سخته نبودنش برای دل های عاشق...
سخته دیدن بغض نگاهش برای کسی که عشقش رو به یووه، مدیونه الکسه... برای کسی که نمردن عشق و نفرت تو سینش رو مدیون اونه...
سخته دیدنش برای کسی که عادت داشت الکس رو توی غبار دل آلپی در حال دلربایی و آقایی ببینه...
زیدان چه می دونه که به چشم یه ییونتوسی واقعی دل آلپی با همه روح خشک و ضمختش، همون خونه عشقیه که قدم های الکس رو به یادگار توی خودش برداشته! توی دل آلپی شاید یووه جام نگرفته باشه ولی ثمره وفاداری عاشق به معشوق رو دیده! و چه چیزی پر اهمیت تر از این؟