با کم کردن ۶۰ درصد دستمزدش رفت بشیکتاش
مصاحبش راجب کومان جالب بود :
شرایط من در بارسلونا از همان ابتدا پیچیده بود. دو هفته به خاطر ابتلا به کووید دیر آمدم. انفرادی تمرین کردم تا آماده شوم اما پس از آن سرمربی هرگز با من درباره افکاری که در مورد فصل و برنامه هایش برای من صحبت نکرد. رونالد کومان به من بی احترامی کرد. او از همان ابتدا روی نام من قلم قرمز کشید. دوست داشتم او به من بگوید که چه انتظاراتی از من دارد اما این کار را نکرد. کومان سرمربی خیلی عجیبی است و اولین باری است که چنین مدیریتی را می بینم. من فردی هستم که حاضرم هر چیزی را بپذیرم اما دوست دارم این مسئله رو در رو به من گفته شود، نه طوری رفتار شود که انگار یک بچه 15 ساله هستم. من تا پایان جنگیدم و حرفه ای رفتار کردم اما در عین حال می دانستم اگر این مربی بماند باید به دنبال راه حلی باشم. تا به امروز هنوز نفهمیدم کومان چه چیزی می خواست. او برای حل مشکلات توضیحی نمی داد. برای کسب قهرمانی به 17-18 بازیکن در طول فصل نیاز است اما کومان این طور نبود و به من جوابی نمی داد. هر چه زمان گذشت، شرایط بدتر شد اما هیچ دلیلی در کار نبود. مشخصا من عاشق بارسلونا بودم و فلسفه بازی بارسلونا دقیقا با سبک بازی من مطابق بود. همیشه هدف بزرگ من بازی برای باشگاه بزرگی چون بارسلونا بود اما حالا حاضر شدم برای جدایی از بارسا دستمزدم را کم کنم زیرا من عاشق فوتبال بازی کردن هستم.
ميلاد عزيز ممنون از اشتراك اين مصاحبه تلخ از ميرالم پيانيچ.
پيانيچ را ورزشكاري با اخلاق و در خدمت تيم ميدانم و با اينكه هيچوقت نتوانستم به خودم بقبولانم كه فوتباليستي در قامت يك ستاره است اما اثرگذاري، ثبات و خوشنقش بودنش در تاكتيكهاي الگري باعث خواهد شد تا خاطرات حضورش در يوونتوس هميشه با بهترين تصاوير در ذهنم حك شود.
اظهارت او بسيار محزون و قابل تأمل بود. هم برايم ناراحت كننده بود و هم مرا به فكر فرو برد. مفهوم «ستوه» و «استيصال» تلاش براي مديريت «لحظات دشوار» تنها مسير باقيمانده پيانيچ بود. اينجاست كه بسياري از شايعات ارائه درخواست مديربرنامههايش به يووه و تمايل او براي پيوستن به بيانكونري رنگي حقيقيتر به خود ميگيرد. شبيه كمك طلب كردنِ دوست «نامدار» با بازي رضا كيانيان در فيلم «خاكآشنا» به كارگرداني بهمن فرمانآرا است؛ وقتي كه تلاش روح و بدنِ تحت ستم، ديده نميشود؛ حتي وقتي كه خود را به نزديكترين فاصله، به تنهاترين مأمن و ملجأ رسانده. هلا از غربتِ ميرالمِ مغموم و مغبونِ ما در هفتههاي گذشته.
وقتي يك بازيكن كمحاشيه و محجوب اينچنين برآشفته ميشودو براي نجات دوران فوتبالياش سختترين تصميم زندگي ورزشياش را ميگيرد و از تيمي ممتاز رهسپار باشگاهي درجه 2،3 ميشود، طبعاً هواداري چون من بايد هم اندكي شوكه شود. پيانيچ هنوز 31 ساله است و شايد شجاعت و تهورش در اين تصميم، نقطه مقابل همان اهمالي باشد كه ماريو مانژوكيچ دو سال پيش مرتكبش شد. انتخابهاي نادرست و سستي كه با چاشنيِ بدشانسي، امروز او را خسته و سرخورده، مجبور به خداحافظي با فوتبال، آنهم در 35 سالگي كرد.
در عين حال تصويري كه از دوران فوتبال رونالد كومان در مخيلهام دارم، با تصورم از او و قابهايي كه در دو سال اخير خلق شدهاند هماهنگ نيست. ممكن است حرفهاي پيانيچ بيانگر همه حقايق نباشد اما برآيند و ماحصلِ اين داستان با بازيگراني چون پيانيچ و كومان كمي غيرمنتظره است.
ناگفته پيداست كه جهانِ فوتبال از اين دوئاليتههاي ناكام و جوانمرگشده به خود كم نديده است. حاشيهها، سوءتفاهمها و نافهميها و قصورات بخشي جداناپذير از معوجات فوتبال است.
پرتره اخلاقمدار و متينِ ميرالم پيانيچ پيش رويم است؛ دوران كبودِ حضور كومان در بارسلونا نيز همچنين. با اينكه سكانسهاي در ياد مانده از كومان برايم كم از اين مخدوشانگاريها نداشته اما بيترديد سرمربيان حرف اول و آخر را در تيمها ميزنند و استقلال در تصميمگيريها (چه درست و چه اشتباه) حق مسلم آنهاست و به قول توماس هابز از اين «لوياتان» گريزي نيست.