گردابِ روزهاي ترانه و اندوه . . .
حسرتبارترين پرسش اين روزهاي ما (هواداران يوونتوس) اين است: چه زماني قرار است شاهدِ بهترين تركيب يووه با حضور تمام بازيكنانِ باكيفيتش باشيم؟
اين چه تقديرِ تاريخي ناعادلانهايست؟ چرا بايد دائم حسرت داشتههايِ غايبمان را بخوريم؟ آيا ديدن همزمان پوگبا، كيهزا، ديماريا در آمادهترين احوالاتشان قرار است برايمان تبديل به عقده شود؟ ماجراي يوونتوس، حكايت بانويپيريست كه هرچند دلخوش جعبهي جواهراتش است اما به دليل استقرارشان در صندوق امانت بانك نميتواند از آنها بهره و حظي ببرد و تنها ميتواند در ژرفناي درونش، دلخوشِ داشتنش باشد.
قابل اعتمادترين و تأثيرگذارترين فرماسيونِ ممكنِ يوونتوس در اين فصل به دور از دسترسترين نسخهاش شده تبديل شده است. تركيبي كه ميتوانست با حضور احتمالي دپاي، پاردس و امثالهم اندكي روياييتر نيز شود اما با كولهباري از ابهام، نه تنها اساسِ «بودن يا نبودن» كه زمان مواجهه با آن را در خلأيي بيسرانجام، به حالت تعليق تبعيد كرده است.
اگر ميخواهيم براي اسكودتو (و متأسفم كه اين را مينويسم؛ نه ليگ قهرمانان اروپا) بجنگيم بايد بهترين تركيب ممكن را در اختيار داشته باشيم؛ همانند اينتر كه احتمالاً بدون لوكاكو، بروزوويچ، اشكرينار و حتي هندانوويچ عمليات پر رنجي را براي پيروز بيرون آمدن از مسابقات خواهد داشت.
البته كه سخت ميتوان با قاطعيت در مورد اينكه تركيب حداكثريمان قطعاً قهرماني به ارمغان ميآورد يا در رقابت با رقباي قدرتمند كم ميآورد صحبت كرد اما در تأثيرگذاري و جذابيتهايش نميتوان ترديد و تشكيك كرد.
هشدارها و نشانهها هرگز با انفعال و اشاره به شعارهاي معطوف به حقايق سامانبخشي نخواهند شد. شواهد نشان ميدهد كه بهترين درمان براي بيماري يوونتوس هنوز تجويز و اعمال نشده است.
با ارتش سايهها (ميليك و آرناتوويچ) و گارد نطاميِ نازا و اختهمان (با هنرنماي ربيوها و امثالهم) نه هيچ سرزميني فتح و نه شاهد تغييري در احوالات خفتبار يووه خواهيم داد. از درخت شكوهباري كه روزي يوونتوس نام داشت، كندهاي خفته و بيبرگ و بار نسازيم.
با يك برد و يك تساوي نه ميتوان به نواي خوشِ ترانهها اميد بست نه ميتوان از جانكاهي اندوه شكوهها كرد. الحق كه «گرداب» بهترين ترجمان براي اين موقعيتِ ايستا و بيمختصات است.