پرش به

به جامعه مجازی هواداران باشگاه یوونتوس خوش آمدید
شما هم اکنون در حال مشاهده انجمن ها به صورت کاربر مهمان می باشید.در این حالت شما دسترسی به تمامی امکانات انجمن ندارید و امکان دریافت فایل ها به جز خود IPB را ندارید. اگر که عضو سایت می باشید اینجا را کلیک نمایید. در صورتی که تمایل به عضویت دارید اینجا را کلیک نمایید. عضویت در سایت رایگان می باشد!

تصویر

کتاب لوچانو موجی / " توپــی که من دارم "

* * * * * 1 رای

  • لطفا وارد حساب کاربری خود شوید تا بتوانید پاسخ دهید
15 پاسخ برای این موضوع

#1
Soheil Bianconeri

Soheil Bianconeri

    الان دیگـه همه چیز خـوبه +x

  • اعضا
  • 6960 ارسال

تاپیـکی که به خواست مسعود عزیز زده شد تا ترجمه هایی که از کتاب " موجی " انجام میده رو ، زحـمت بکشه و تو اینجا قرار بده

مطمئنا می تونه کتاب جالی باشه و امیدوارم زحمت مسعود عزیز تو این تاپیک مورد توجه همه قرار بگیـره


  • juve's fan, Juventus FC, eⁿzº و 14 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند



 

08208187537491337092.jpg


 

 

GranDe Buffon
 

--------------------------------------------------------

 

 

La Juve é Del Piero


يوونتوس يعني دل پيرو


#2
Antonio

Antonio

    تازه به ما ملحق شده

  • اعضا
  • 2 ارسال

مقدمه :

 

" خیلی زیبا می شد اگر می توانستیم گذشته خود را بصورت یک فیلم نگاه کنیم حتی برای من که هفتاد و هفت سال سن دارم و همچنان دوست دارم که در مورد آینده و آرزوهای خود صحبت کنم با این حال من به گدشته خیلی وابسته هستم چونکه موفقیت ها و تجربه ها و دوستان شگفت انگیزی داشتم ، خیلی ها دوست دارن من از گدذشته ی خود بگم ؛ امیدوارم که این کتاب باعث نشه تا خواننده ها بلند پرواز بشن ، من شخص خوش شانسی در زندگی بودم البته همانطور که پدرم میگفت شانس خود به خود به سمت ما نمیاد ، باید بدنبال اون بریم ، با پافشاری به آن چیزی که می خواستم می رسیدم تا آنجایی که احساس می کردم که از خدا من رو راهنمایی میکنه ، احساس زیباییه ، امیدوارم که همه بخصوص جوانان این احساس رو تجربه کنن ؛ در این کتاب داستان زندگی فوتبالی خودم رو که در اون فوتبالیست های بزرگ و کوچک نقش داشتند رو می نویسم ، در مورد پشت پرده های فوتبال و تمامی واقعیت ها و بزرگترین مذاکرات ترانسفر می خوام صحبت کنم "

 

بخش اول

 

" پنالتی برای اینتر ، اسکودتو برای یوونتوس "

 

" پنالتی یولیانو بر روی رونالدو در دیدار اینتر – یوونتوس در روز 26 آوریل 1998 ، می توانست پنالتی باشد و در عین حال هم می توانست نباشد ، داور تصمیم گرفت که پنالتی اعلام نکند و این به این معنا نیست که رسوایی رخ داده ، وجادین بوسکوف میگه که پنالتی زمانی اعلام میشه که داور سوت بزنه اما با این حال هنوز هم با داور بازی ( پیرو چیگارینی ) مانند یک مجرم برخورد می کنند ؛ رسوایی واقعی عکس العمل اینتری ها بود ، عکس العمل خشن و غیر منطقی ، تا به امروز من توهین های اینتری ها را فراموش نکرده ام ، در راس آن ها جی جی سیمونه بود ، سیمونه حداقل باید کمی به من احترام می گذاشت چونکه سرمربیگری اینتر رو مدیون من بود ، اون با من از پله های ساختمان مدیریت اینتر بالا رفت تا من اون رو به موراتی معرفی کنم ، با اطمینان می گم که موراتی حتی نمی دونست سیمونه کی هست ، با این حال از آن روز بود که گریه ها و اشک های اینتری ها در روزنامه ها و تلویزیون دیگر بند نیامد ، تقلب در لیگ " میخوان یوونتوس قهرمان بشه " ؛ " اینتر نباخت ، فوتبال باخت " ؛ واقعا حالم به هم می خورد ، کسانی که فکر می کردن یوونتوس تقلب کرده همان کسانی بودن که در سال 2000 در پرونده ی رکوبا بخشیده شدند ، بازیکن اروگوئه ای که با پاسپورت و مجوز جعلی بعنوان بازیکن اروپایی به اینتر امده بود ، برای قانونی کردن این تخلف یکی از مدیران اینتر 80 هزار دلار به فان براگ پرداخت کرد ، طبق قانون اینتر باید در تمامی بازی هایی که رکوبا در آن ها به میدان رفته بود بازنده اعلام می شد به علاوه کم کردن امتیاز ؛ اگر بخوایم امتیازهای اینتر رد فصل 1999 – 2000 و 2000 – 2001 را بشماریم به این نتیجه می رسیم که باید 56 امتیاز از اینتر کم می شد و این تیم به سری ب سقوط می کرد ، سوال اینجاست که چرا رئیس فدراسیون فوتبال فرانکو کارارو دخالت نکرد ؟ دادگاه رکوبا و مدیر اینتر رو گناه کار شناخت و مدیر اینتر رو به 6 ماه حبس محکوم کرد ، موراتی گفته بود که اگر رکوبا محروم بشه اما دادگاه اون رو تبرئه کنه ، اینتر چه سودی میکنه ؟ ، به مالک اینتر اجازه داده شد تا از بازیکنی با مدارک جعلی دفاع کنه این در حالی هست که در 2006 و پرونده ی یوونتوس کسی حتی جرات نمی کرد به اون فکر کنه ؛ برگردیم که داستان " رونالدو – یولیانو " در اون روزها می تونستید همه جور انتقادها رو بشنوید از مجلس گرفته تا روطنامه ها با تیترهای توهین آمیز به یوونتوس ، ماه ها بلکه سال ها برای یک پنالتی که گرفته نشد شکایت کردند ، رونالدو گفت که احساس می کنم که چیزی از من دزدیده اند ، اتفاقی که در تورینو افتاد یک سرافکندگی بود ؛ من در جواب گفتم که : " رونالدو بهترین فرصت برای سکوت رو از دست داد ، قهرمانان واقعی در زمین حرف می زنند ما با شایستگی صدرنشین هستیم "

اما چگونه می کویند که داور اینتر را از رسیدن به اسکودتو محروم کرد ، با گذشت پانزده سال همچنان واقعیت ها بیان نمی شود ، ما تا قبل از این دیدار یک امتیاز بیشتر از اینتر داشتیم اگر پنالتی گرفته می شد  بدون در نظر گرفتن 25 دقیقه ی باقیمانده چونکه خیلی میخوان گل دلپیرو در نیمه ی نخست رو نادیده بگیرن البته اگر پنالتی گل می شد ، کسی چه می داند ؟ تنها چیزی که می دانم این است که این دیدار زیبا نبود با این حال یوونتوس بر بازی تسلط داشت ، لیگ رو با 5 امتیاز بیشتر نسبت به اینتر به پایان رساندیم و یک هفته قبل از پایان هم قهرمان شدیم ، حتی با گل شدن پنالتی اینتر ما با 72 و اینتر با 70 امتیاز لیگ رو به پایان می رساندیم "


  • Hossein Salehi, Friend, J U V E N T I N I و 29 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

مسعود ؛ بچه ی آبادان


#3
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش دوم :

 

" اگر ساندرو ماتزولا دوست من نبود هرگز از قرارادادی که قرار بود با اینتر امضا کنم ، رونمایی نمی کردم ، بله درست متوجه شدید اینتر !! ؛ موراتی با من تماس گرفت و از من خواست تا در یک پروژه ی سه ساله در اینتر شروع به کار کنم ، موراتی به من قول داد تا دستمزد هر فصل بدون در نظر گرفتن مالیات 800 هزار یورو باشد ، قرار بود تا در پایان فصل 1998 – 1999 جانشین ماتزولا شوم ؛ بنظر می رسید که کار من در یوونتوس تمام شده بخصوص بعد از شکست در دو فینال اروپایی به دورتمند و رئال مادرید ، یوونتوس نیاز به نیروی جدید داشت و من درخواست سرمایه ی 50 میلیارد لیر شدم اما گفته شد که فیات روزهای خوبی سپری نمی کند و ما باید همچنان بوسیله ی فروش بازیکنان باید درآمد کسب می کردیم ؛ به این نتیجه رسیدم که باید به جایی بروم که بتوانم به راحتی بازیکنان مورد نیاز را بخرم ؛ دو ماه بعد از توافق با اینتری ها ، موراتی با من تماس گرفت : سلام موراتی هستم ، می خواهم تا فرانچسکو موریرو را بفروشی " ، تنها در عرض یک هفته توانسم به واسطه ی رابطه ای که با مدیران مدیلزبورو داشتم و با فروش راوانلی به آن ها ، به آن دست پیدا کرده بودم ، موریرو را با 6 میلیون پوند بفروشم ؛ یک قیمت فوق العاده برای اینتر .

 

بعنوان دوست ماتزولا ، تصمیم گرفتم تا او را در جریان بگذارم ، " ساندرو ببین ، موراتی از من خواست تا موریرو را بفروشم ، این کار را کردم اما تو به موراتی بگو که این کار خودت بود " ؛ بنظر من این منطقی ترین کار بود ، رابطه ی خوبی با او داشتم اما هرگز نمی خواستم به او بگویم که قرار است جانشین وی شوم ؛ این یک راز بین من و موراتی بود ، ماتزولا همان روز خبر انتقال موریرو را به موراتی داد و موراتی از وی خواست تا به دفتر باشگاه برود ، یک سوپرایز در کار بود که باعث شد من خیلی عصبانی شوم ، موراتی به ماتزولا گفته بود " ساندرو تو میدونی که اگر دیروز خبر انتقال موریرو رو به من می دادی کار انتقال اون تمام می شد اما حالا مجبورم که زیر همه چیز بزنم " ؛ همان روزی که من داشتم کار انتقال موریرو را انجام می دادم ، موراتی به پیشنهاد تمدید قرارداد مدیر برنامه های موریرو پاسخ مثبت داده بود ؛ کاری که مانند آن را ندیده بودم ، یک بی احترامی غیر قابل تحمل .

 

در آن لحظه احساس کردم که اینتر آن باشگاه بزرگ با افتخارات درخشان نیست ، ماتزولا من را در جریان گذاشت و من گوشی را برداشتم و با موراتی تماس گرفتم البته خیلی زود به دیدار موراتی رفتم ، پنج دقیقه کافی بود تا همه چیز تمام شود ، به موراتی گفتم " ار مدیر باشگاه بودم بدون تردید کنار می رفتم ، از من می خوای یک بازیکن رو بفروشم و تو با اون تمدید می کنی " ، با عصبانیت به اون گفتم که با این کار باعث شدی تا رابطه ی من و دوستان انگلیسی ام تحت الشعاع قرار گیرد ، به اینتر نخواهم آمد و با شخصی مثل تو کار نخواهم کرد از آن روز بود که قراردادی که با موراتی امضا کردم را در آرشیو قرار دادم و تعداد کمی از دوستانم توانستند آن را ببینند از جمله ماتزولا .


  • Friend, juve's fan, Juventus FC و 23 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#4
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش سوم :

 

" چه می توانم بگویم از ناپولی که ساخته بودم ، چهار فصل فوق العاده بود ، جنجال ها ، شادی ها و ناراحتی های زیادی را تجربه کردم ؛ بنظر من که غیر قابل تکرار هستند ، فضای تیم و شهر ناپل دگرگون می شد و هر روز با روز دیگر متفاوت می شد چونکه ناپل شهری ست که برای تیم ناپولی زندگی می کند ، تجربه ی شیرینی بود اما با این حال خداحافظی بسیار تلخی داشتم چونکه دلیل رفتن من خستگی بود و آن هم بدلیل وجود بازیکنی مثل دیگو آرماندو ماردونا در ناپل بود ، برترین بازیکن تاریخ "

 

" کار کردن با او و مدیریتش کار بسیار سختی شد حتی برای من که رابطه ی خوبی با اون داشتم ، من به مارادونا و رئدس وقت ناپولی گفتم که اگر این شرایط ادامه داشته باشد من نخواهم ماند ، مارادونا را نمی توانستیم بفروشیم چونکه در این صورت در ناپل یک انقلاب بر پا می شد و من تا پایان عمر گناه کار شناخته می شدم ، تنها کاری که می توانستم بکنم استعفا بود ، این تصمیم را بعد از درگیری لفظی با ماردونا گرفتم و هیچکس نمی توانست نظر من را عوض کند "

 

" آن روز را خیلی خوب به یاد دارم ، در هفتم نوامبر سال 1990 در موسکو ؛ در ناپل برابر اسپارتاک بدون گل مساوی کرده بودیم و برای پیروزی به زدن گل نیاز داشتیم ، دو روز قبل از دیدار تیم آخرین تمرینات قبل از سفر را انجام دادند ، شب قرار بود به فرودگاه برویم با این حال خبری از مارادونا نبود ، این بار من پزشک تیم را نفرستادم بلکه خودم به خانه ی دیگو رفتم ، دیگو در اتاق را بر روی خود بسته بود ، با کلودیا همسر دیگو و کوپولا مدیر برنامه های اون صحبت کردم و به آن ها گفتم " اگر مارادونا با هواپیمای شخصی به مسوکو بیاد بازی نمیکنه و بر روی سکوها می نشینه ، در صورتی به میدان میره که با تیم به موسکو بره " این بار تصمیم خودم را گرفته بودم ، مارادونا نباید هر آنچه که دلش می خواست انجام دهد "

 

" روز بعد مارادونا با همواپیمای اختصاصی به موسکو آمد و مطمئن بود که به میدان خواهد رفت اما به میدان نرفت البته در آن لحظه نظر من تغییر کرد و تصمیم گرفتم تا دیگو بر روی نیمکت بنشیند چونکه نشستن بر روی سکو خیلی سختگیرانه بود ؛ در آن دیدار مارادونا در دقیقه ی 67 به میدان آمد اما با این وجود بازی بدون گل تمام شد و در پنالتی ها هم با توجه به گل شدن توپ مارادونا ما شکست خوردیم ، تصمیم گرفتم تا استعفا دهم چونکه از بوجود آمدن یک اتفاق در میدان مسابقه خیلی هراس داشتم ، اتفاقی که دقیقا چند ماه بعد و در 17 مارس 1991 رخ داد ، مثبت بودن آزمایش دیگو در دیدار ناپولی – باری ؛ این اتفاق باید رخ می داد ، فکر می کردند که من باعث شده بودم تا کوکایین در آزمایش مارادونا ظاهر شود ، دروغ بود من دیوانه نیستم تا با این کار به ناپولی و دیگو ضربه بزنم "

 

" رئیس ناپولی از ابتدای نوامبر تا آپریل 1991 من را از مدیر به یک کارگر ساده در باشگاه تبدیل کرده بود ، من که سال ها مدیریت می کردم حالا باید از دستورات پیروی می کردم و کارهای بی مورد و سطح پایین را انجام می دادم ؛ دو هفته بعد از دیدار موسکو به میلان رفتیم و من به رئدس باشگاه گفتم که برای یک کار خصوصی باید به تورین بروم ، در واقع من جریان را بطور کامل به رئیس نگفتم ، من برای امضای قرارداد با پورسانو مدیر تورینو به تورین می رفتم "

 

" از من می پرسند که چیزی از نکات منفی دیگو می دانی ؟ من در ناپل زندگی می کردم نه در کره ی ماه و طبیعی بود که حتی خبرهایی از اعتیاد مارادونا به مواد مخدر می شنیدیم اما اطمینان نداشتیم علاوه بر این دیگو در میدان همه چیز می توانست باشد جز یک شخص آلوده به مواد مخدر ، جادوی مارادونا همیشه به یاد خواهد ماند ، مطمئنم که اگر او زندگی حرفه ای داشت حتی تا سن 50 سالگی هم می توانست به فوتبال ادامه دهد "

 

" مدیریت مارادونا سخت بود اما غیر ممکن نمی توانست باشد ، رفتارهای او متغیر بود ، شب ها تا دیر هنگام بیدار بود و صبح تا ساعت ها می خوابید و کسی جرات اذیت کردن وی را نداشت ، هیچکس حتی همسرش حق نداشت او را از خواب بیدار کند ، کلودیا همسر دیگو ، کوپولا مدیر برنامه و سینیورینی بدنساز اختصاصیش همیشه و ده دقیقه قبل از شروع تمرینات تیم منتظر جواب دادن به تماس ما بودند ؛ " حال دیگو خوب نیست ، اون نمیتونه بیاد " ، این بهانه ی همیشگی آن ها بود اما روز دوشنبه و دو روز قبل از دیدار جام حذفی گفتند که امشب تولد دیگو ست و همه ی شما دعوت هستید ، شب به یادماندنی بود اما ساعت یازده مثل همیشه همه باید به خواب می رفتند ، مارادونا که طبق معمول در چنین ساعتی به خواب نمی رفت به من قول داد که صبح روز بعد در تمرینات حاضر شود "

 

" دیگو نیامد ! ، باز هم تماس و جواب کوپولا اما این بار به من گفت که ، دیگو می خواهد درهای " سووکاوو " مرکز تمرینی باشگاه را باز بماند تا ساعت دو بامداد تمرینات خودش را یک روز قبل از بازی شروع کند ، می خواست به من دروغ بگوید ، به یکی از دستیارانم گفتم که تا صبح منتظر آمدن دیگو باش هر چند که مطئنم نخواهد آمد ، روز بعد و بعد از اینکه من فهمیدم دیگو نیامده ؛ کوپولا تماس گرفت و گفت که دیگو آمده بود اما با قفل بودن درهای مجموعه ی ورزشی مواجه شده بود ، من هم به گونه ای صحبت کردم تا کوپولا بویی نبرد ، روز بعد وارد رختکن شدم ، دیگو با شلوارک و در حالیکه می خندید در رختکن نشسته بود ، به او گفتم " دیگو تو امروز بازی نمی کنی "

 

" این جمله کافی بود تا مارادونا همه چیز را بفهمد و رختکن را به سوی سکوهای ورزشگاه ترک کند ، در روسیه با هم درگیر شدیم اما این دلیل نمی شود که او را دوست نداشته باشم ، در این سال ها چندین بار با هم دیدار کردیم که آخرین آن ها در دوبی بود که دیگو به من گفت : " اگر به حرف های تو گوش می دادم حالا همه چیز تغییر کرده بود " ، خاطرات زیبایی از جادوی مارادونا دارم حتی در تمرینات می دیدم که کارهای فوق العاده ای می کرد "

 

" موقعیکه در تمرینات نوبت به کارهای تکنیکی می رسید از هر چیزی برای شگفت زده کردن ما استفاده می کرد ، از پرتقال گرفته تا توپ تنیس ، او با توپ هر کاری می توانست بکند ، موقعیکه تمرین می کرد هرگز نمی توانستید مارادونا را از تمرینات باز نگه دارید ، او هنگامیکه توپ زیر پایش هست به دوران بچگی بر می گردد ، هنگام بازی کردن بنظر می رسید که بسیار خوشحال هست اما گاهی وقت ها پشت این شادی یک درد واقعی بود یک مصدومیت "

 

" دیگو همچنان در ناپل پادشاهی می کند ، همسیک بنظر می رسد که محبوب اولتراهاست اما او چندین سال نوری با مارادونا فاصله دارد ، عکس های دیگو همچنان بر روی دیوارها نقش بسته ، او در بین هم تیمی هایش هم محبوب بود البته فقط به دلیل نقش پر رنگ او در پیروزی ها نبود ، یک روز دیگو فهمید که دستمزد سنگربان تیم تالیاتلا 60 میلیون لیر هست و از من خواست تا دستمزدش را بیشتر کنم و من را مجبور کرد تا 120 میلیون لیر به تالیاتلا پرداخت کنیم "

 

" موقع جشن های سال جدید ، تمام بازیکنان و کارکنان باشگاه را برای شام دعوت می کرد و به همه هدایایی می داد ، هرگز چنین شخصی ندیده بودم ، من یک بار به بازیکنان گفتم " نمی خوام بشنوم که کسی از شما بگه که حالا که مارادونا این کار رو می کنه پس من هم می تونم اگر بشنوم جریمه میشه " ، همه ی بازیکنان از این دستور پیروی کردند جز یک نوجوان که بیرون از از زمین فوتبال از مارادونا الگوبرداری می کرد و مجبور شدیم برای راهنمایی اش با والدین اون تماس بگیریم "


  • Hossein Salehi, Friend, juve's fan و 20 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#5
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش چهارم :

 

" دلپیرو را خیلی دوست دارم ، کمتر کسی می داند که این من بودم که نیمی از مالکیت دلپیرو را که مدیریت سابق باشگاه به پارما فروخته بود ، پس گرفتم ، قبل از آمدن من به یوونتوس در تابستان 1994 ، دلپیرو نخستین بازی رسمی در یوونتوس را انجام داده بود و در برد 4 بر صفر برابر رجینا گل هم زده بود ، می دانستم که دلپیرو در آینده به یک فوق ستاره تبدیل خواهد شد و یوونتوس حداکثر نیمی از مالکیت وی را می فروشد ، ما روبرتو باجیو را داشتیم هر چند که در پایان فصل فروخته شد اما مطمئن بودم که دلپیرو جایگاه ویژه ای در تیم خواهد داشت "

 

" برای حل این مشکل پیچیده ، به نیویورک رفتم در ست زمانی که تیم ساکی در جام جهانی حضور داشت ، دینو باجیو در اردوی آتزوری بود ، بازیکنی که می خواستم در این انتقال بگنجانم ، با تانزی مدیر پارما صحبت کردم البته قبل از این با دینو باجیو هم صحبت کرده بودم "

 

" در پایان توانستم مدیران پارما را قانع کنم ، به جای الکس ، دینو باید به پارما می رفت ، می توانست یک ریسک باشد ، یک بازیکن کم تجربه و جوان در ازای یک بازیکن با تجربه که در اردوی تیم ملی در جام جهانی حضور داشت البته بنظر من دینو از نظر فنی یک بازیکن ضعیف بود و به همین دلیل بود که فکر کردم که تصمیم درستی گرفتم ، بازگرداندن یکی از بزرگترین استعدادهای فوتبال ضروری بود ، او یک استعداد بود نه یک نماد ، شاید این حرف ها تیفوسی ها را آزار دهد اما این واقعیت است ، نمادها در فوتبال بازیکنانی هستند که در هر فصل یوروهای فراوانی دریافت نمی کنند و بعد از مذاکراتی خسته کننده با باشگاه قرارداد خود را تمدید نمی کنند ، برای یاد آوری میگویم که دلپیرو در سال 2000 9 میلیون لیر دریافت می کرد و در سال 2004 این مبلغ افزایش یافت و به 5 میلیون و 700 هزار یورو رسید "

 

" به خوبی یاد دارم موقعیکه کاپلو سرمربی تیم بود ، الکس گاهی در ده دقیقه ی پایانی به میدان می رفت یا در جریان بازی از زمین بیرون کشیده می شد اما با این حال هرگز چیزی نگفت و جنجال به پا نکرد ، ، بعد از رفتن کاپلو ، الکس گفت : " اگر کاپلو می ماند من می رفتم " ، این حرف ها من را خیلی آزار داد ، دلپیرو هرگز در این مورد چیزی به مدیران و مربیان نگفته بود ، هرگز از این وضعیت شکایت نکرد ، می توانستم نارضایتی الکس را خیلی خوب بفهمم بخصوص از چهره ی او بعد از هر تعویض اما او تنها بعد از رفتن کاپلو در این مورد صحبت کرد ،  این مورد پسند من واقع نشد ، بنظر من کم بازی کردن الکس باعث شد تا او بتواند برای سال های بیشتری به فوتبال ادامه دهد "

 

" بر گردیم به تمدید قرار داد ها ، هر تمدید مثل یک جنگ تمام عیار بود ، الکس یک پسر آرام هست و خیلی بود توانست تا از شخصیت خوب و مثبت خود محافظت کند ، الکس خیلی خوب منافع شخصی خود را مدیریت می کند ، هنگامیکه در فصل 2011 – 2012 آنیلی در جلسه ی هیات مدیران گفت که آخرین فصل الکس است ، جنجال به پا شد اما آنیلی چکار می توانست بکند ، هنگامیکه به سن 36 یا 37 می رسید و در تیم بزرگی توپ می زنید خودتان باید کنار بکشید و نباید منتظر بمانید تا خداحافظی را بر شما تحمیل کنند ، یوونتوس کار درستی کرد ، به بازیکن در ابتدای فصل خبر داد و از او قدردانی هم کرد "


  • Friend, juve's fan, Juventus FC و 18 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#6
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش پنجم :

 

" تا کنون من مارسلو سالاس را نفرین می کنم ، او باعث شد تا کریستیانو رونالدو برترین بازیکن جهان در سال 2013 را از دست دهم ، یکی از دوستان به من گفت که " برو بازی این پسر رو ببین ، اون نابغه ست " ، آن دوست یکی از بهترین دستیاران من بود که می توانستم به آن اعتماد کنم ، به همین دلیل خیلی سریع به پرتغال سفر کردم ، رونالدو در سپورتینگ توپ میزد و هجده سال سن داشت اما آمارهای فوق العاده ای داشت ، به گونه ای با توپ حرکت می کرد که حریف را فقط وادار به مشاهده می کد مانند این بود که توپ در جیب اوست ، با توجه به کوچک بودن اما از لحاظ فیزیکی در سطح بالایی بود به گونه ای که در آن سن و سال به تیم اول دعوت شد "


" یک نگاه برای من کافی بود ، در سال 2003 خیلی زود با مدیریت سپورتینگ قرار ملاقات گذاشتم ، خیلی سریع هم به توافق رسیدم ، 5 میلیون به اضافه ی مالکیت کامل مارسلو سالاس که حدود 10 میلیون ارزش داشت ، سالاس در یوونتوس موفق نبود ، 32 بازی در لیگ و کوپا و فقط 4 گل ، سالاس یک آسیب جدی در زانو هم داشت ، قیمت رونالدو زیاد بنظر می رسید آن هم برای یک بازیکن جوان اما من تردیدی نداشتم ، یک فوق ستاره خواهد شد ، می دانستم که این کار می تواند عواقب داشته باشد ، در سن هجده سالگی می توان با استعداد بود اما تبدیل شدن به فوق ستاره حتمی نخواهد بود ، برای تبدیل شدن به فوق ستاره در کنار استعداد و توانایی فنی به هوش بالا و رشد فکری نیاز است چیزی که در نوجوانی فقط می توان نشانه هایی از آن دید اما وجود آن ها تضمینی نیست "

 

" به رونالدو علاقه مند شدم ، می خواست به یک بازیکن بزرگ تبدیل شود و از صحبت های او به این نتیجه می توان رسید که برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری می زند ، شک نداشتم که رونالدو شخصیت خاصی دارد ، با او به توافق رسیدم اما برای انتقال به موافقت سالاس نیاز داشتم ، فکر می کردم که این آسان کار ممکن هست و کار تمام شده ، هرگز فکر نمی کردم که این مورد باعث دور شدن رونالدو از ما شود ، متاسفانه سالاس نمی خواست به پرتغال برود ، سعی کردم وی را قانع کنم حتی به وی پیشنهاد پاداش دادم اما بی فایده بود ، سالاس می خواست به تیم سابقش ریور پلیت برگردد ، او در ریور دو فصل فوق العاده سپری کرد و سپس مانند پادشاهان به شیلی و برای چهار فصل بعنوان کاپیتان در یونیورسیداد شیلی توپ زد ، سپورتیگی ها بازیکنی جز سالاس نمی خواستند ، از رونالدو خیلی دور شدیم و چند ماه بعد فرگوسن بعد از دیدار دوستانه با سپورتینگ به رونالدو علاقه مند شد و با پیشنهاد 15 میلیون او را جذب کرد ، مبلغی که هرگز یوونتوس توانایی پرداختش را نداشت "

 

" انتقال دیگری که بی نتیجه ماند ، انتقال داویدز به رم و جذب دروسی و اکویلانی به اضافه ی پول بود ، در تابستان 2002 بود که بنظر می رسید کار تمام شده ، دروسی نوزده سال سن داشت و در دیدار لیگ قهرمانان برابر اندرلخت هم به میدان رفته بود ، دروسی همانطور که هم اکنون هست می دیدم ، با اعتماد به نفس ، تکنیک بالا ، موفق در نبردهای هوایی و باهوش ، بازیکنی که همچنان رم موفقیت هایش را مدیون حضور اوست ، آلبرتو بر خلاف او هجده سال داشت و در تیم اول به میدان نمی رفت ، پاهای قدرتمند و بازی خوانی از ویژگی های بارز آلبرتو بود ، خیلی خوب آن ها را می شناختم ، چندین بار بازی آن ها در تیم پریماورا را دیده بودم ، همیشه عقیده داشتم که یک مدیر خوب باید شخصا بازی بازیکنان را زیر نظر بگیرد ، حتی اگر مدیر یکی از بزرگترین تیم های جهان باشید نباید از بودن در بازی تیم نوجوانان خجالت بکشید ، این کار حرفه ای بودن شما را اثبات می کند "

 

" برگردیم به انتقالی که ناتمام ماند ، با رم به توافق رسیدیم ، آن ها به اضافه ی دروسی و آکویلانی 10 میلیون در ازای داویدز پیشنهاد دادند اما من 15 میلیون درخواست کردم که بدلیل وضعیت نامناسب اقتصادی ، رم آن را رد کردند ، برخی روزنامه ها شایعه کردند که من توتی را خواسته بودم اما دروغ بود ، توتی در سال 2002 برترین بازیکن رم بود و می دانستم که هرگز وی را از دست نخواهند داد ، توتی را از سال 1993 و موقعیکه برای مدتی کوتاه به رم رفتم می شناختم ، در نخستین بازی در روز 28 مارس در برابر برشا به میدان رفت و خیلی خوب بازی کرد ، بنظر من توتی تنها نماد موجود در فوتبال ایتالیاست چونکه به جیالوروسی وفادار ماند ، او پول ها و جام های زیادی را برای ماندن در رم رد کرد ، احترام زیادی برای وی قائلم "

 

" می خواستم کاسانو را جذب کنم ، بازیکن با سطح بالا البته نه در حد توتی و مارادونا ، او بارها گفته بود که اگر به یووه می آمد آینده ی دیگری رقم می زد ، حق با او بود ، برای جذب وی 25 میلیارد لیر در سال 2001 پیشنهاد دادیم اما رم با 50 میلیارد لیر او را جرب کرد "

 

" انتقال بکهام یک دروغ بود ، بازیکن خوبی بود اما بهای سنگینی باید پرداخت می کردیم علاوه بر این دستمزد سنگینی درخواست می کرد ، هیچگاه وی را یک بازیکن با استعداد نمی دانستم ، او بازیکنی نبود که بتواند در تیم تحول ایجاد کند ، شخصا هرگز به ظاهر زیبای بازیکن اهمیت نمی دادم فقط به هوش و تکنیک بازیکن اهمیت می دادم ، علاقه مندی من به رونالدینیو هم دروغ بود ، هرگز با او ملاقاتی نداشتم چونکه می ترسیدم با دندان هایش توپ را گاز بزند "


  • Hossein Salehi, Friend, AAG و 17 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#7
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش ششم :

 

" اگر خوب او را نمی شناختم می گفتم که کاپلو شخص غیر قابل تحملیست ، همه این را به من می گویند ، د ر واقع نمی توان آن ها را سرزنش کرد چرا که کاپلو در تلویزیون چنین تصویری از خود نشان می دهد ولی بر عکس وی یک شخص احساساتی و شوخ طبع است و بسیار شاداب ، با او می توانستم در مورد همه چیز صحبت کنم و این یک ویژگی منحصر بفرد برای یک مربی است ، همیشه اعتقاد داشتم که فکر کردن به فوتبال در طی شبانه روز اشتباه است و کسی که این کار را انجام می دهد ، زیرک نیست ، در واقع نمی توان که فقط برای فوتبال زندگی کنید چونکه بر بازیکنان تاثیر منفی خواهید گذاشت ، صحبت در طول روز در مورد فوتبال و حریفان فقط به بازیکنان بیش از تمرکز ، غرور کاذب تزریق می کند "

 

" به همین دلیل شما با کاپلو هرگز خسته نمی شوید چونکه فرهنگ بسیار بالایی دارد ، کاپلو به موزیک و نقاشی بسیار علاقه مند بود و تابلوهای زیادی را خرید و فروش می کرد البته همیشه هم سود می کرد ، در برابر توانایی های وی فقط می توان سکوت کرد چونکه افتخاراتی که به دست آورد گویای همه چیز است ، علاوه بر این وی یک ویژگی بارز هم داشت و آن هم پیروزی و جاه طلبی هست ، فابیو در بیزنس هم یک مرد موفق هست شاید اینطور بنظر نرسد اما بارها با وی تماس گرفتم و از وی خواستم تا در جشنواره ی اسپانسرینگ باشگاه به آمریکا سفر کند و صبح روز بعد وی برای سفر خود را آماده کرده بود ، از نظر همکاری وی فوق العاده و در عین حال یک شخص آزار دهنده برای بازیکنان بود "

 

" هنگامیکه بازیکنی می خواست ، شما را کاملا خسته می کرد ، " امرسون و ابراهیموویچ را می خواهم " ، این اولین چیزی بود که در سال 2004 به من گفت ، خوب به یاد دارم که کاپلو بدلیل اینکه امرسون خواستار ماندن در رم بود ، با وی درگیر شده بود ، درخواست های کاپلو برای جذب امرسون متوقف نمی شد ، من به او می گفتم که مذاکرات بسیار پیچیده ست و من هر کاری که می توانستم کردم البته کاپلو نمی دانست که دو ماه از یوونتوسی شدن هر دو بازیکن گذشته بود "

 

" اینکه کاپلو در تیم هایش بازیکنان را گروه گروه تقسیم می کند و چندین باند راه می اندازد هرگز درست نبوده ، کاپلو سرمربی است که از بازیکنان کار می کشد و هرگز مانند آنجلوتی با بازیکنان دوست نبود ، حق با کاپلو بود ، احترام با بازیکنان باید متقابل باشد اما قبل از هر چیز سرمربی زیر نظر مدیریت فعالیت می کند و باید با هماهنگی مدیریت تیم را کنترل کند ، گاهی وقت ها هم استفاده از " چوب " الزامی می شود ، یک روز زبینا پیش من آمد واز نشستن بر روی نیمکت و رفتار بد کاپلو شکایت می کرد ، رفتار زبینا ناپسند بود چونکه علاوه بر اینکه کاپلو سرمربی وی بود ، در رم هم وی زیر نظر کاپلو فعالیت می کرد و با وی قهرمان اسکودتو و کوپا شده بود "

 

" جلسه ی ما یک دقیقه بیشتر طول نکشید ، من به زبینا گفتم " بین تو و کاپلو من کاپلو رو انتخاب می کنم ، فردا هم به کاپلو می گم تا با یک لگد به پشت تو بزنه " ، روز بعد زبینا پانزده دقیقه ی جهنمی را در رختکن سپری کرد ، گاهی وقت ها باید اینگونه با بازیکنان رفتار کرد ، نباید بهانه به دست آن ها داد چرا که به راحتی تیم را وارد حاشیه و جنجال می کنند ، بنظر من یکی از دلایل اخراج لیپی بعد از نخستین دیدار در فصل دوم در اینتر در سال 2000 هم این مورد بود ، لیپی رونالدو را تنبیه کرد و این بازیکن به نزد موراتی رفت و از لیپی شاکیت کرد ، موراتی یک اشتباه بزرگ مرتکب شد و حق را به بازیکن داد و شرایط برای ورود حاشیه ها به رختکن را هموار کرد ، باز هم تاکید می کنم که همکاری مربی و مدیریت باید در بالاترین سطح باشد "

 

" در 30 آپریل 2006 در هفته ی هفدهم ما باید به مصاف سیه نا می رفتیم در حالیکه با میلان 3 امتیاز فاصله داشتیم ، در تمرینات حرف هایی از بازیکنان می شنیدم که برای من قابل هضم نبود ، " روز یکشنبه استراحته " ، " یک تفریحه " ، یک تفکر که از حس پیروزی و جاه طلبی بسیار دور هست ، این حرف ها با یوونتوس همخوانی ندارد ، همیشه از بازی هایی که بر روی کاغذ آسان بنظر می رسید هراس داشتم ، همیشه به دشوارترین بازی ها تبدیل می شدند ، همیشه فینال لیگ قهرمانان 1997 را فراموش نمی کنم ، این زخم همچنان و بعد از 9 فصل سر باز می کند ، یک اشتباه بزرگ مرتکب شدیم و با اطمینان از برد وارد میدان شدیم البته همه می دانند که در آن دیدار 3 بر 1 بازی را به آلمان ها واگذار کردیم "

 

" از آن زمان من همیشه سعی کردم به گونه ای هیجان را به بازیکنان در چنین دیدارهایی منتقل کنم ، در دیدار سیه نا چیزی به کاپلو نگفتم تا اینکه یک شب قبل از بازی به کاپلو گفتم که چه نقشه ای در سر دارم " من با عصبانیت وارد رختکن می شوم و ادامه اش با تو " ، در تمرینات قبل از شروع بازی من با عصبانیت وارد رختکن شدم و به بازیکنان گفتم که شما در تمرینات بسیار سرد و بدون تمرکز هستید سپس کاپلو به گونه ای وارد رختکن شد و در رختکن را کوبید که ممکن بود در از جا کنده شود ، کاپلو هر آنچه که می توانید تصور کنید به بازیکنان گفت ، بازیکنان عصبانی و هیجان زده شدند ، وارد زمین شدند ، 180 ثانیه کافی بود تا ویرا گل بزند ، دو دقیقه بعد تره زگه و در دقیقه ی هشت موتو ، فقط هشت دقیقه کافی بود ، بازیکنان می خواستند ثابت کنند که کاپلو و موجی دیوانه یا احمق هستند اما برعکس من و فابیو بعد از بازی به چشمان هم خیره شدیم و به خود می گفتیم که " ماموریت با موفقیت به پایان رسید "


  • Hossein Salehi, AAG, juve's fan و 18 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#8
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش هفتم :

                   

" ابراهیموویچ با آنچه که می بینید ، تناقض دارد ، او یک مرد واقعی ست نه یک شخص بی پروا ، من و زلاتان هرگز به یکدیگر خیانت نمی کنیم ، ما از همان دیدار اول به هم علاقه مند شدیم ، در بهار سال 2004 در مونته کارلو محل برگزاری مسابقات فرمول یک ما در فرودگاه با هم دیدار کردیم ، زلاتان هم خیلی خوب در مورد این دیدار در کتاب خود صحبت کرده است ، زلاتان و مینو رایولا که باهوش ترین مدیر برنامه های موجود در فوتبال می تواند باشد ، تمام تلاش خود را کردند تا در نخستین جلسه ی رسمی به موقع خود را به محل مورد نظر برسانند ، ترافیک سنگینی بود و آن ها هم مجبور شدند تا از تاکسی پیاده شوند و چیزی حدود یک کیلومتر را با پای پیاده طی کنند ، موقعی که با آن ها روبرو شدم هر دوی آن ها بدلیل عرقی که کرده بودندئ کاملا خیس شده بودند ، رایولا بدترین لباس های خود را پوشیده بود ، یک پیراهن معمولی با یک شلوارک رنگارنگ و کفش سپورت ، در مجموع غیر قابل تحمل بود دیدن رایولا البته او همیشه در لباس پوشیدن بد سلیقه بود اما من به همین دلیل خیلی او را دوست داشتم "

 

" با هم دست دادیم ، به چشمان هم خیره شدیم البته همراه با شوخی های رایولا ، روز 23 مه 2004 رابطه ی بی نظیر من و زلاتان بوجود آمد ، من اگر از ابرا می خواستم در تور دوچرخه سواری ایتالیا شرکت کند ، تردید نداشتم که شرکت می کرد ، هنوز هم آن انتقاداتی که به من و این خرید وارد شد را فراموش نکرده ام ، در پایان ماه آگوست 2004 انتقال رسمی زلاتان را اعلام کردیم اما با این انتقادها روبرو شدم " این بازیکن کند کم گل میزند " ، " این بازیکن در حد و اندازه ی یووه نیست " ، بیشتر منتقدان و روزنامه نگاران این نظر را داشتند البته تعداد کمی از آن ها از جمله من کمی شجاعت به خرج دادیم و زلاتان را با فان باستن مقایسه کردیم ، حتی در خانه ی یوونتوی هم بعضی ها به این خرید و موفقیت این بازیکن شک داشتند ، بته گا که خیلی خوب مهاجمان را می شناسد ، خوش بین نبود ، با این حال من مطمئن بودم که بازیکن با استعدادی را جذب کرده ام "

 

" من مطمئن بودم ، چونکه من توانایی های او را با چشمان خود دیده بودم ، ساق های پرقدرت ، پرش ، ضربات سر سنگین همراه با توانایی فیزیکی فوق العاده ، بازیکنی که به تنهایی می تواند خط حمله را رهبری کند ، این توانایی های وی را از نزدیک دیدم ، قبل از اینکه قرارداد 15 میلیونی که در ازای 5 سال پرداخت می شود را امضا کنیم ، من بارها برای دیدن بازی زلاتان به آمستردام رفته بودم ، در 3 دیدار رسمی و چندین جلسه ی تمرینی ، من همیشه در دوران مدیریت از این روش استفاده می کردم ، مانند برخی مدیران فقط به کلیپ های ویدیویی اکتفا نمی کنم چونکه مدیر برنامه های بازیکنان تنها صحنه های جذاب را برای شما گرد آوری می کنند "

 

" زلاتان را در آمستردام می پرستیدند ، در سه فصل به همه چیز دست پیدا کرد ، دو قهرمانی در لیگ ، یک جام حذفی و یک سوپر کاپ ، 135 بازی و 59 گل زده ، آمار خوبی بود اما در برابر لیگ ایتالیا ،  لیگ هلند فقط می تواند یک شوخی باشد ، به همین دلیل خیلی ها به این انتقال خوش بین نبودند ، من بارها با زلاتان صحبت کرده بودم و به شخصیت وی علاقه مند شدم ، یک شخص شفاف و بدون تعارف ، به من گفت که زندگی وی فقط به فوتبال و خانواده منحصر می شود ، در آمستردام و در ماه های نخست در تورین وی را زیر نظر داشتم واقعا دروغ نگفته بود زندگی وی دو قسمت داشت ، خانواده ، فوتبال "

 

" به یاد ندارم که در یک جلسه ی تمرینی زلاتان غایب شده باشد ، حتی آنفولانزا هم حریف وی نمی شد ، وی الگوی یک فرد حرفه ایست ، همانطور که گفته بودم در ماه مه با زلاتان به توافق رسیده بودم اما با آژاکس کار آنقدرها هم آسان نبود ، آن ها نمی خواستند وی را از دست بدهند و من هم اعتراف می کنم که مجبور شدم تا از روشی استفاده کنم که نادرست بود ، از زلاتان خواستم تا با فان در فارت وارد جنگ شود البته اگر به گذشته برگردم باز هم این کار را انجام خواهم داد ، فان در فارت در آژاکس بزرگ شده بود و کاپیتانی بین او و زلاتان در گردش بود البته زلاتان هم حق داشت که به پیشرفت و رفتن به تورین فکر کند "

 

" من همیشه به بازیکنانی که خواستار جدایی بودن ، اجازه می دادم تا به تیم دلخواهشان منتقل شوند حتی اگر تیم من ضعیف تر شود ، در سال 1997 من به ویری اجازه دادم جدا شود با وجود اینکه ویری برترین مهاجم سری آ بود ، برگردیم به زلاتان ، شروع جنجال بین وی و فان در فارت چندان هم دشوار نبود چرا که هر دو رابطه ی خوبی با هم نداشتند و فقط یک جرقه برای روشن شدن جنگ بین آن ها کافی بود ، در واقع ماجرا از آنجا شروع شد که در 18 آگوست سوئد و هلند به دیدار هم رفته بودند و زلاتان بر روی فان در فارت یک خطای سخت مرتکب شد ، فان در فارت بعد از دیدار از این موضوع و عذر خواهی نکردن زلاتان از وی بسیار گلایه کرد "

 

" موقعیکه دو بازیکن به آمستردام برگشتند همه چیز برای یک جنگ تمام عیار بین آن ها در باشگاه آماده بود ، زلاتان در روزهای پایانی ترانسفر به مدیران گفت " یا جای من تو تیمه یا اون " ، مدیران خواستند تا مبلغ بیشتری کسب کنند و به من اطلاع دادند که روم هم وارد رقابت شده البته من می دانستم که چنین چیزی غیر ممکن هست چونکه رم از نظر اقتصادی وضعیت بسیار بدی دارد ، زلاتان را در ازای 15 میلیون یورو که در 5 سال پرداخت می شود ، جذب کردم ، یک انتقال طلایی ، بازیکن با استعدادی را با چنین مبلغی جذب کردم البته مدیران آژاکس هم نمی توانستند ناراضی باشند چونکه در تابستان 2005 قرارداد این بازیکن به پایان می رسید "

 

" زلاتان با یووه دو قهرمانی کسب کرد که البته به نا حق از یوونتوس گرفته شد ، تا کنون تیتر گاتزتا را به یاد دارم " 16 گل در پایان نخستین فصل درست مثل پلاتینی " ، چه بعنوان مهاجم هدف و چه بعناون مهاجم دوم ، وی توانایی رهبری تیم را داشت ، زلاتان به روش های گوناگون گل زد ، یوونتوس به سری ب فرستاده شد و زلاتان در ازای 24.8 میلیون یورو به اینتر رفت ، یوونتوس خیلی خوب او را فروخت اما اگر من بودم زلاتان تا کنون بیانکونری بود "


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 10 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#9
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش هشتم :

" این بازیکن خیلی به ما گل میزند ، با جذب او این مشکل را حل می کنیم ، در سال 2001 این را به بته گا و جیرائودو گفتم ، علاوه بر خطرناک بودن ندود این بازیکن بسیار بازیکن بزرگی هم بود ، هافبک مهاجمی که استثنایی بود و پای راست و چپ فوق العاده ای داشت ، حتی در زدن ضربات آزاد هم تخصص داشت و البته خستگی ناپذیر بود ، همیشه در حال دویدن بود و به یاد دارم که در تمرینات باید از وی می خواستیم که کار را متوقف کند در غیر اینصورت به دویدن ادامه می داد ، حتی در رختکن هم می دوید موردی که من هرگز مانند آن را ندیده بودم ، تا به امروز می توانید دویدن های ندود در پارک " ماندریا " در نزدیکی ویلای خانم " آلگرا " همسر آمبرتو آنیلی را ببینید ، هر موقع او را ببینیم و به وی یادآوری کنم که فوتبال را کنار گذاشته وی به من می گوید که " دویدن برای من یعنی آزادی و شادابی ست " ، روزی به من گفت که در سپارتاپراگ هم تیمی هایش لقب دیوانه را برای وی انتخاب کرده بودند چونکه وی همیشه چیزی در حدود دو ساعت بیشتر به تمرینات می پرداخت ، ندود مردی از جنس یوونتوس هست چرا که زندگی وی دو قسمت است ، فوتبال و خانواده "

" تصمیم گرفتیم وی را جذب کنیم چونکه ما زیدان را باید می فروختیم و تیمی فیزیکی و سریع را تشکیل می دادیم ، ندود بازیکن مورد نظر بود اما هرگز خرید وی آسان نبود ، مذاکرات با سرجیو کرانیوتی از لاتزیو ساده بود و با 70 میلیارد لیر کار را تمام کردم اما قانع کردن ندود بزرگترین مشکل ما بود ، ندود نمی خواست به تورین بیاید ، مشکل ندود مالی نبود ، با وی تماس گرفتم اما وی به من گفت " آقای مدیر من در رم راحتم در منطقه ی اولگیاتا و در نزدیکی زمین گلف زندگی می کنم و من و خانواده ام همه چیز داریم ، چرا باید از اینجا بروم ؟ "

" برای نخستین بار با چنین مخالفتی روبرو می شدم ما هرگز ناراحت نشدم چرا که فهمیدم که ندود علاوه بر بازیکن بودن یک مرد واقعی هست ، کرانیوتی تلاش کرد تا وی را قانع کند ما وقتیکه تلاش های وی بی نتیجه ماند قراردادی که با من امضا کرده بود را پاره کرد و از من خواست تا همین کار را هم بکنم ، ندود اعلام کرد که از ماندن در لاتزیو خوشحال هست و در 15 ژوئن لاتزیو از تمدید قرارداد با ندود خبر داد "

" اما من کلمه ای بنام تسلیم نمی شناسم ، همیشه باید تلاش کرد حتی موقعیکه احساس می کنید که پیروزی غیر ممکن هست ، هنگام پیروز شدن لذت چند برابری را تجربه می کنید ، علاوه بر این من از فروش زیدان مطمئن بودم و می ترسیدم که نتوانیم جانشینی برای وی پیدا کنیم ، در کنفرانس خبری اعلام کردم که ندود نخواهد آمد و وی فروشی نیست ، یک واقعیت بود البته من تنها به خود دروغ می گفتم چرا که کار جذب ندود تمام نشده بود و فقط به یک برنامه ی هوشمندانه نیز داشت "

" با وی تماس گرفتم : پاول از تو میخوام تا یک خوبی در حق من بکنی ، از تو نمی خوام که به یووه بیای ، حداقل به تورین بیا یک نگاه بنداز و اگر نخواستی به یووه بیای ما همچنان دوست بمونیم ، من برای تو یک هواپیمای شخصی می فرستم تا کسی بویی نبره " ، ندود قبول کرد و در دام من افتاد ، من بلافاصله بعد از تمام شدن صحبت هایم با ندود ، با خبرنگاران و شبکه های تلویزیونی تماس گرفتم و به آن ها گفتم که که " ندود داره به یوونتوس میاد "

" همین که ندود از هواپیما پیاده شد با خبرنگاران روبرو شد ، ندود شگفت زده شده بود و من هم خود را عصبانی نشان دادم البته با تمام خوشحال بودم درست مانند دیوانه ها ، ندود را به پارک " ماندریا " و زمین گلف تورین بردیم درست در نزدیکی کاخ سلطنتی ویناریا ، ندود خوشحال بود "

" چشم های ندود برق میزد ، از آن بهشت لذت می برد ، یوونتوس نزدیک شده بود اما ادامه ی کار با هواداران لاتزیو بود ، بعد از آن روز ندود به خائن تبدیل شد ، روز 4 جولای ندود تسلیم شد و گفت : به یووه خواهم رفت ، در یووه به همه چیز دست یافت حتی توپ طلا ، اعتماد خانواده ی آنیلی در خارج از میدان را هم کسب کرد و امروز یکی از تعضای هیات مدیران باشگاه است "   
 


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 13 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#10
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش نهم :

" خیلی خوب به یاد دارم بار نخستی که زیدان را در ساختمان باشگاه دیدم ، شلوار جنز ، تی شرت و خلال دندان در دهان ، چیزی به وی نگفتم اما بعد از گذشت بیست روز باز هم وی را با همان شکل دیدم البته این بار خلال دندان روی گوش او بود و با دهان باز ، آدامس می جوید ، به وی گفتم " معذرت میخوام زیزو ، این خلال دندان همونه که چند روز پیش تو دهن گذاشته بودی ؟ " ، از همان روز برای وی لقب جانی ستیکینو ( یکی از فیلم های ایتالیایی دهه ی نود ) ، زیدان شخص باهوشی هست و خیلی زود درک کرد که این شوخی من فقط برای این بود تا وی متوجه شود که برای حضور در یوونتوس باید شخصیتی خاص داشته باشید .
کمی طول کشید تا زیدان در مسیر درست قرار گیرد ، وی نیز چندی بعد به این موضوع پرداخت و گفت که هم تیمی هایش خیلی به وی کمک کردند ، زیزو همچنین گفت که هنگام پیوستن به یووه ، جوراب های رنگارنگ و کوتاه پا می کرد که یک روز بعد از پایان تمرینات با جوراب های پاره شده ی خود در رختکن روبرو شده بود ، هم تیمی هایش به شدت با وی برخورد کرده بودند و به وی گفته بودند که در ایتالیا از جوراب های بلند استفاده می کنند ، بعد از آن روز زیدان دیگر جوراب کوتاه پا نکرد ، وی واقعا مرد بزرگیست .

در مورد فروش زیدان حقیقت این است که علاوه بر اینکه من تاثیر بسزایی در آن داشتم اما سادگی فلورنتینو پرز هم بی تاثیر نبود ، پرز با من تماس گرفت و از من خواست تا از نام زیدان در تبلیغات انتخاباتی مدیریت باشگاه مادریدی استفاده کند و من هم مئافقت کردم ، پرز با این کار خود را در تنگنا گذاشت چرا که مجبور بود زیدان را به هر قیمتی جذب کند البته ما هم به فکر فروش زیدان و تشکیل یک تیم فیزیکی بودیم علاوه بر این ورونیکا همسر زیزو از حضور در تورین راضی نبود و انتقال از خیابان کارلو آلبرتو در مرکز شهر به بیرون شهر در نزدیکی منزل پسوتو هم نتوانست نظر همسر زیدان را تغییر دهد .

به همین دلیل پیشنهاد پرز به موقع بود ، البته ما باید بازیکنان بزرگی مانند ، بوفون ، تورام و ندود را جذب می کردیم چرا که اگر پارما و لاتزیو از گنجی که در راه بود با خبر می شدند ، قیمت ها را بالا می بردند ، من در روز 20 ژوئن گفتم که زیدان فروشی نیست و در روز 2 جولای گفتم که برای یک دروازه بان 100 میلیارد لیر پرداخت نمی کنیم ( بوفون ) .

گفتم که یووه برای خرید باید ابتدا بازیکن بفروشد البته این یک واقعیت بود چرا که یووه باید با وضعیت اقتصادی کنار می آمد ، خانواده ی آنیلی به من گفته بودند که حتی یک لیر پرداخت نخواهند کرد با این حال من منتظر پول های مادریدی ها بودم ، در مورد وضعیت اقتصادی من همواره در باشگاه هایی که کار کردم ، توانسته بودم که وضعیت اقتصادی پایداری را برقرار کنم ، در ناپولی بسیار وضعیت خوبی داشتیم اما بعد از من مدیرانی آمدند که بازیکنانی را با 10 میلیارد لیر می خریدند و با یک میلیارد لیر می فروختند و به همین دلیل بود که ناپولی از سری سی سر در آورد .

برگردیم به زیدان ، پرز پیروز شد و به من پیشنهاد 70 میلیارد لیر داد البته با خنده های من مواجه شد ، از آن روز پرز مانند بشقاب گردان شده بود ، حداقل ده بار به خانه ی من آمد و هر بار 10 میلیارد لیر به پیشنهاد خود می افزود البته وی اعتراف کرد که همیشه در خانه ی من ماهی های خوشمزه ای می خورد ، در پایان در روز 4 جولای همان روزی که قرارداد ندود رسمی شد ، با 149 میلیارد و 500 میلیون لیر با فروش زیدان موافقت کردم ، ما 5 سال قبل زیزو را با 5 میلیارد لیر از بوردو خریده بودیم ، نخستین بار پلاتینی زیدان را به من معرفی کرد و من در 19 مارچ 1996 در جام یوفا برای دیدن بازی بوردو – میلان به فرانسه رفتم ، زیدان به تنهایی تیم را پیروز کرد ، وی دو گل برای کریستوف دوگاری ساخت و من بعد از پایان بازی خیلی سریع با مدیران بوردو وارد مذاکرات شدم و کار را تمام کردم .

زیدان علاوه بر استعداد یک بازیکن باهوش بود ، در میدان همیشه در زمان مناسب و در مکان مناسب حضور داشت ، خیلی خوب می داند که توپ را چگونه و چطور کنترل کند البته وی با تمام این استعداد هرگز یک لیدر نبود ، کسی که در زمین و رختکن تیم را رهبری می کرد آنتونیو کونته بود ، در ناپل هم مارادونا با تمام استعدادی که داشت فاقد شخصیت بود و رهبری تیم بر دوش بانی بود "
 


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 13 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#11
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش دهم :

 

" تصویر پدرم هنگامیکه گوشت خوک بر دوش داشت همچنان به خوبی در ذهن دارم ، روزهای پایانی جنگ بود و خانواده ی من خوش شانس بود که چیزی برای خوردن داشت ، بعد از عقب نشینی آلمان ها ما مانند بسیاری از خانواده ها به جنگل های مونتچیانو واقع در حومه ی سیه نا نقل مکان کردیم ، پدرم در این موقعیت همچنان به دوستان خود کمک می کرد در آن موقع من هشت سال داشتم و به خوبی گرسنگی مردم را به یاد دارم شاید به همین دلیل است که اکنون از بودن در کنار دیگران در موقع صرف غذا لذت می برم ، احساس بسیار خوبی به من دست می دهد و همیشه سعی می کنم که من هزینه را بپردازم ، شاید در برخی چیزها من دست و دلباز نباشم اما مطمئن باشید در پرداخت هزینه ی ناهار یا شام همیشه نخستین کیف پولی که باز می شود ، کیف پول من است "

" جنگ تمام شد ، خواهر من به دنیا آمد ، البته این من بودم که از پدر و مادرم یک خواهر می خواستم ، مادرم از من پرسید اگر پسر به دنیا آمد چه ؟ من گفتم که مهم نیست اما می خواستم که صاحب یک خواهر شوم ، حتی نام وی را انتخاب کرده بودم ، لوچیانا ، فاصله ی من با وی نه سال است اما همیشه وی را در مهمانی ها با خود می بردم و به همدیگر وابسته شدیم ، بارها لوچیانا به من گفت که تو پدر دوم من هستی ، اکنون نیز بارها در روز صدای وی را از طریق تلفن می شنوم ، خانواده ی ما رابطه ی بسیار شدیدی با هم دارند ، پدر و مادرم عاشق هم بودند و من در هفتادمین سالگرد ازدواج آن ها در مونتچیانو جشن بزرگی برای آن ها برپا کردم و تا کنون آن خوشحالی آن ها را به خوبی به یاد دارم ، مادرم خیلی به من وابسته ست و من هر هفته به فولونیکا برای دیدن وی می روم ، وی اکنون 99 سال سن دارد ، خیلی دوستش دارم "

" بعد از پایان جنگ ما در دوران کودکی خودمان فقط یک توپ کافی بود تا تمام روز مشغول باشیم ، قرار نیست که چیز جدیدی بگویم چرا که همه ی ما در آن دوران زندگی مشابهی داشتیم ، البته کودکان امروزه کم بازی می کنند من پدر بزرگم و خوب می دانم که کودکان بیشتر خود را با بازی های کامپیوتری سرگرم می کنند ، در مونتچیانو فرزندان به پدران خود در امرار معاش کمک می کردند ، پدر من در جنگل تنه ی درخت جابه جا می کرد و گاهی به برداشت قارچ می پرداخت که کمر وی شکست می خواستم به وی کمک کنم اما پدرم از من می خواست که درس بخوانم ، به من می گفت که راه تو این نیست تو باید درس بخوانی ، می خواست که کارمند دولت شوم ، البته من تا دبیرستان بیشتر درس نخواندم "

" می خواستم همه کار برای پدرم انجام بدهم ، موقعیکه توانایی داشتم می خواستم مقداری از فداکاری های وی را جبران کنم ، پدرم هرگز اجازه نداد تا احساس نیاز کنیم ، از کار در جنگل بر می گشت و تا نیمه های شب به ساخت جارو می پرداخت ، برای خوشحال کردن پدرم در پرورش گاه اسب مشغول بکار شدم حتی در سن 14 سالگی دوچرخه سوار هم شدم فقط برای خوشحال کردن پدرم "
 


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 13 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#12
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش یازدهم :

 

" پدرم یک توسکانی بود و به همین دلیل هم هوادار جینو بارتالی دوچرخه سوار ایتالیایی بود ، دوست داشت من هم دوچرخه سوار شوم ، شاید وی از من چنین چیزی نمی خواست اما مطمئن بودم که آرزوی وی دیدن قهرمانی من دردوچرخه سواری بود ، صعود در بلندی ها خسته کننده بود و به همین دلیل من به دوچرخه سواری علاقه نداشتم ، در سن 15 سالگی پدرم برای من یک دوچرخه خرید و من در یکی از مسابقات شرکت کردم البته در پیچ دوم خسته شدم و در نهایت هم سوم شدم "

" بعد از چند روز کمیته ی رقابت ها در نامه ای من را بدلیل ترک مراسم توبیخ کرد البته من فکر نمی کردم که نفر سوم هم جایزه دریافت می کند ، این جریان باعث شد که دوچرخه سواری را کنار بگذارم و به فوتبال بپردازم البته در کنار آن رقص را هم می توانم نام ببرم ، من به رقص علاقه دارم و به همراه دوستان هرگز در مونتچیانو جشنی را از دست ندادم ، از هر فرصت و مساحتی برای رقصیدن استفاده می کردیم و من به اعتراف بسیاری از دوستان بسیار با مهارت هستم ، در یکی از روزها در روکاسترادا که بیست کیلومتر با روستای ما فاصله داشت برای اولین بار با جیووانا آشنا شدم ، یک دختر سبزه و لاغر که بعدها با وی ازدواج کردم ، وی برای من یک مکمل بود ، موقعیکه من استعدادیاب بودم وی تمام مشخصات بازیکنان جوان را برای من می نوشت و مرتب می کرد "

" با این حال نخستین شکست من موقعیکه بود که هجده سال داشتم ، با وانا دختری که همسن و همکلاسی من بود آشنا شدم ، نخستین بوسه را تقدیم وی کردم اما پدر وی که در نیروی هوایی بود به بهانه ی اینکه من یک فرد تنبل هستم با ازدواج ما مخالفت کرد و در مجموع با ارتباط با خانواده ای که درآمدش را از راه قطع درختان جنگل سپری می کرد ، مخالف بود ، ارتباط ما موقعی تمام شد که آن ها به پیزا رفتند ، در آن روزها احساس می کردم که تمام دنیا در دستان من هستند "

" یک بار دیگر من این حس را تجربه کردم ، موقعیکه من شیشه ی مشروب را از کامیون دزدیدم ، من و دوستانم در نزدیکی پیچ های جاده ی فروزیونه به مونتچیانو می نشستیم ، کامیون ها هنگام رسیدن به پیچ ها باید کاملا توقف می کردند ، در این هنگام یکی از ما خود را به درون کامیون پرتاب می کرد و شیشه های مشروب را برای دیگران پرتاب می کرد ، در یکی از روزها من در پرتاب شیشه ها زیاده روی کردم و باعث شد که تاخیر بکنم و بعد از اینکه سرعت کامیون زیاد شد من تصمیم گرفتم تا به پایین بپرم البته به شدت به زمین خوردم "

" در جوانی از معدود افرادی بودم که موتور داشتم البته حزب دموکرات مسیحی برای توزیع بیانیه ها آن را به من دادند ، البته هرگز به سیاست اهمیت نمی دادم ، تنها موتور " لامبرتیا " برای من مهم بود چونکه من را برای دختران جذاب نشان می داد ، فعالیت در حزب باعث شد تا شبی زیبا را در کامیلوچا در یکی از هتل های رم سپری کنم به همراه آمبرتو آنیلی البته نه آمبرتوی یوونتوس ، در آن زمان روستای ما دو دسته بودند یک دسته قرمز و یک دسته سفید که خانواده ی من با اقلیت بودند یعنی سفید "

" سرپرستان حزب از من خواستند که موافقت خود را با رفتن به رم و یادگیری اصول و تفکرات حزب آشنا شوم که من موافقت کردم و بعد از آن بود که موتور را به من دادند "
 


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 10 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#13
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش دوازدهم :

" حتی یووه هم هرگز تسلیم نشد ، برای رسیدن به عدالت و برای اینکه آن ها مدیون هواداران و آمبرتو آنیلی هستند ، کالچیوپولی یوونتوس را بدنام کرد و این مورد بسیار دردناک و غیر قابل تحمل است ، بویژه اینکه بعدها دادگاه به این نتیجه رسید که تقلبی در لیگ صورت نگرفته بود ، آندریا آنیلی و مادرش دونا آلگرا از همان ابتدا به ما ایمان داشتند ، آن ها از نظر انسانی و همانطور در بسیاری از چالش ها به ما کمک کردند و در کنار ما بودند "

" در یکی از روزهای آگوست 2006 و هنگامیکه موج خبرهای کالچیوپولی منتشر شده بود ، خبر دار شدم که دونا آلگرا به منطقه ی چیتونا در توسکانی آمده است ، از فرصت استفاده کردم و وی به همراه لیپی که قهرمان جهان شده بود را به منزل دعوت کردم البته بسیاری از دوستان هم حضور داشتند ، می خواستم یک روز آرام را به دور از خبرهای کالچیوپولی سپری کنم ، دونا آلگرا به همراه نیکولا بنتا آمده بود ، بنتا را خیلی خوب می شناختم وی مدیر برنامه های ایروس رامازوتی خواننده ی معروف بود و یکی از اعضای اتحادیه ی خوانندگان بود "

" بنتا از همه چیز خبر داشت و کمی من را آرام کرد ، وقت را تلف نکردم و روز بعد با دونا آلگرا تماس گرفتم و از وی خواستم تا اجازه دهد تا از نیکولا بنتا استفاده کنم ، خیلی خوشحال بودم چونکه از شخصی استفاده می کردم که به آمبرتو آنیلی و روبرتو پورتا بسیار نزدیک بود ، روبرتو پورتا در پرونده ی گلاسکو و تبرئه ی آلبرتو ستازی نقش پر رنگی داشت ، وی در این پرونده هشتاد هزار مکالمه را بررسی کرد ، پورتا تعداد مالکمات را به چهل هزار رساند و بنتا توانست تا تمام آن ها را بررسی کند "

" هنوز هم خوشحالی آندریا آنیلی را به خوبی به یاد دارم موقعیکه در دادگاه ناپل اعلام شد که یوونتوس نقشی در تبانی ها نداشته است و دادگاه استیناف نیز این حکم را تایید کرد ، آنیلی گفت " یوونتوس تناه باشگاهی بود که ضرر کرد و دو قهرمانی که حقش بود را از دست داد به همین دلیل برای پس گرفتن حق خود مبارزه خواهد کرد "

" بعد از گزارش پالاتزی که در آن اینتر مقصر اصلی شناخته شد ، یوونتوس درخواست خود را به دادگاه اداری بعد از گزارش پالاتزی که در آن اینتر مقصر اصلی شناخته شد ، یوونتوس درخواست خود را به دادگاه اداری TAR  ارائه کرد و بدلیل زیان های وارده از فدراسیون و اینتر و همچنین فروش ستارگان با قیمت کم ، زیان دهی به سهام داران و دوری از لیگ قهرمانان خواستار 443 میلیون و 725 هزار یورو غرامت شد "
 


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 12 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#14
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش سیزدهم :

" بارها گفته ام که در حین کار باید شوخی کرد و خندید چونکه جدی بودن بیش از حد باعث بوجود آمدن تشنج می شود و موقعیکه تنش وجود داشته باشد نتیجه ی دلخواه بدست نمی آید ، من از شوخی کردن لذت می بردم البته من در این مورد در یووه تنها نبودم ، شما اگر جیرائودو و بته گا را در تلویزیون ببینید هرگز باور نخواهید کرد که آن ها چه افراد شوخ طبعی هستند ، بارها ما از فرصت مناسب برای خندیدن استفاده می کردیم و همیشه قربانی ما بته گا بود ، خود روی وی همیشه هدف ما بود ، یک روز من و جیرائودو از دفتر باشگاه خارج شدیم و بدون اینکه کسی ما را ببیند باد تمام چرخ های ماشین بته گا را خالی کردیم "

" بته گا شوکه شده بود ، نمی خواست باور کند که کار من و جیرائودو بود ، من و جیرائودو خیلی باهوش بودیم و بین ما رقابت بود تا هر کدام بتوانیم نقشه ی زیرکانه تری بکشیم ، یک بار این فکر به ذهن من رسید که پلاک ماشین بته گا را از جا بکنیم ، بته گا کارت های اعتباری باشگاه را همیشه با خود حمل می کرد ، رستوران بهترین جا برای شوخی های مورد علاقه ی ما بود ، بته گا پول غذا را می پردازد و ما از وی می خواهیم تا به گارسون انعام بدهد ، فورا بته گا 10 یورو روی میز می گذارد ، من و جیرائودو با تعجب به وی گفتیم فقط همین ؟ وی مجبور شد تا 10 یورو دیگر بر روی میز قرار دهد و ما با حرکتی جادویی پول ها را در جیب خود گذاشتیم ، آن شب من و جیرائودو توانستیم هر کدام 10 یورو از بته گاه بگیریم "

" در جشن سال نو یکی از شرکت ها برای تیم مدیریتی یووه کفش فرستاده بود ، زمانیکه کفش ها را تحویل داده بودند من حضور نداشتم و جیرائودو از فرصت استفاده کرد و یک لنگه از کفش من را درون چاه فاضلاب انداخت ، بعد از جست و جوی فراوان توانستم آن را پیدا کنم ، چند روز بعد وقت انتقام رسید ، جیرائودو حضور نداشت و من از فرصت استفاده کردم و رایانه و تلفن دفتر وی را مخفی کردم و با دستمال تمام دفتر را پوشاندم ، باید از چهره ی جیرائودو هنگام باز کردن در دفتر و دیدن آن صحنه عکس می گرفتم "

" اما آنجلوتی ، برای دو سال متوالی هر سه ی ما در سال نو از کارلو هدیه دریافت می کردیم ، کارلو اهل املیا رومانیا بود و برای ما در جشن سال نو گوشت خیلی خوشمزه ای ارسال می کرد البته برای هر کدام یک تکه گوشت واقعا کم بود ، کارلو شخصا این گوشت ها را برای ما تهیه می کرد و به همین دلیل مطئن بودیم که خوشمزه است ، در جشن سال نو گوشت ها به دست ما رسید اما واقعا برای ما کم بود ، کارلو تماس گرفت و می خواست از رسیدن هدیه ی خود مطمئن شود اما هر سه ی ما توافق کرده بودیم که همه چیز را انکار کنیم ، نه کارلو چیزی به دست ما نرسید ، کارلو هم مجبور شد تا یک بار دیگر برای ما از آن گوشت های خوشمزه بفرستد "


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 10 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#15
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش چهاردهم :

" من باعث شدم تا نیکولا آموروسو در چهار سال دوازده میلیارد لیر دریافت کند ، و من نیز باعث شدم تا وی با یوونتوس قرارداد ببندد اما وی در مقابل چه کرد ؟ من را به کلاهبرداری متهم کرد و در پرونده ی Gea  من را به دادگاه کشاند ، در دادگاه ادعا کرد که من وی را تهدید کرده ام که اگر به پروجا منتقل نشود بر روی نیمکت خواهد نشست البته این پرونده شامل قانون گذشت زمان شد با این حال آموروسو از آن دست بازیکنانی بود که دربرنامه های باشگاه جای نداشتند "

" این برنامه ها همیشه با نظر مربی تیم پیش می رفتند با این حال یک استثنا وجود داشت و آن هم اگر از نظر اقتصادی با یک پیشنهاد خیلی خوب روبرو می شدیم ، در مورد آموروسو ، آنجلوتی بجای لیپی آمده بود و کوواسویچ را به آموروسو ترجیح داد ، بازیکنی که در ازای 30 میلیارد لیر از سوسیه داد خریده بودیم به همین دلیل ما آموروسو را به پروجا بصورت قرضی دادیم و توانست در 25 بازی یازده گل بزند سپس به ناپولی رفت و دستمزد وی از 2.5 به 3.2 میلیار لیر افزایش یافت ، وی بعد از 30 بازی و زدن 10 گل به تورین بازگشت "

" آموروسو بعد از بازگشت با افت بسیار شدیدی روبرو شد ، لیپی هم در دوره ی دوم خود در یوونتوس بسیار واضح بود : آموروسو بعد از تره زگه ، سالاس ، زلایتا و دلپیرو قرار دارد ، به همین دلیل تصمیم گرفتیم تا یکبار دیگر وی را بصورت قرضی بدهیم البته وی با ما قرارداد داشت و حق داشت تا با این انتقال مخالفت کند ، ما هم به وی اجازه ی تمرین بصورت منظم دادیم اما در روزهای یکشنبه باید بر روی سکوها می نشست ، بازیکن تقریبا یک فصل را از دست داد اما ما در مقابل تمام دستمزدها و مزایا را به وی پرداخت کردیم "

" چندین بار سعی کردم تا وی را به رفتن وادار کنم ، " نیکولا ، اگر مقدس نباشی نمی تونی تو بهشت بمونی " ، این را بارها به وی گفتم ، وقتیکه در برنامه های باشگاه جای نداشته باشید باید از تیم جدا شوید در غیر این صورت باشگاه فقط پول خود را هدر داده است ، به هر حال نیکولا در تابستان 2002 به پروجا برگشت ، بعد از آن یک دوره را در چندین باشگاه درجه دو سپری کرد و در سری ب بدون انجام حتی یک بازی با پیراهن آتالانتا با فوتبال خداحافظی کرد "

" آموروسو بعدها من را متهم کرد که وی را تهدید کرده بودم : موجی به من گفت که یا از باشگاه جدا میشی یا با فوتبال خداحافظی میکنی " ، این اتهام باعث شد تا در دادگاه حاضر شوم ، در فوتبال بسیاری از این موارد وجود دارند که بازیکنان و باشگاه به حاشیه رانده می شوند اما فقط در این مورد بود که من متهم به کلاهبرداری می شدم در حالیکه من فقط سعی می کردم تا به باشگاه زیان وارد نشود البته اگر با چنین موردی برخورد می کردم هرگز چنین کاری را تکرار نمی کردم چونکه مدیریت باشگاه بعد از کالچیوپولی به من پشت کرد "


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 10 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "


#16
Gaetano Scirea

Gaetano Scirea

    داره تیفوسی میشه

  • اعضا
  • 114 ارسال

بخش پانزدهم :

" در پرونده ی بلازی بر خلاف آموروسو ، من را به اعمال خشونت متهم کردند به این دلیل که من در 2004 از وی خواسته بودم تا به مدیر برنامه های خود بگوید تا دیگر با من تماس نگیرد ، ستفانو آنتونیولی مدیر برنامه های بلازی بعد از اینکه محرومیت پنج ماهه ی این بازیکن تمام شد و به یووه بازگشت از من می خواست تا قراردادش را تمدید و دستمزد وی را نیز افزایش دهم ، پیشنهاد وی برای من یک توهین بود "

" بلازی باید نخست شایستگی خود را ثابت می کرد ، در فصل بعد همینگونه شد و بلازی بعد از اینکه در 27 بازی عملکرد خوبی داشت ، مدیر برنامه هایش را تغییر داد و پسر من را بعنوان مدیر برنامه های خود اتخاب کرد ، هیچکس وی را مجبور نکرده بود و خود بلازی هم در دادگاه گفت که هیچکس در این موضوع نقشی نداشته بود ، بلازی به آنتونیولی گفته بود که برخی ها به وی فشار آورده اند تا مدیر برنامه هایش را تغییر دهد در غیر این صورت باشگاه با وی تمدید نخواهد کرد ، خوشبختانه همه چیز مشخص شد و این داستان ساخته ی خود بلازی بود ، بلازی شجاعت لازم برای گفتن حقیقت به آنتونیولی را نداشت ، حقیقت این بود که بلازی دیگر در سطح بالایی نبود "

" بارها این را گفته ام که اگر بازیکنی را در سطح یووه می دیدم سعی می کردم تا به همراه سایر مدیران باشگاه وی را جذب کنیم ، در این مورد مدیر برنامه های این بازیکنان را باید فاکتور بگیرید ، این واقعیتی است که بسیاری از مردم حاضر نیستند آن را قبول کنند ، در مدت زمانی که من مدیر بودم هیچکدام از بازیکنان بزرگی که جذب کردم با Gea  در ارتباط نبود ، از بوفون گرفته تا ، کاناوارو ، دلپیرو ، ابراهیموویچ ، کامورانزی ، زامبروتا ، ندود و ... "

" یکی از معدود بازیکنانی که پسر من مدیر برنامه هایش بود ، آنتونیو کونته بود ، موقع تمدید قرارداد با جیرائودو صحبت می کردند ، الساندرو نستا با بنگاه Gea در ارتباز بود و ما خواستار جذبش بودیم اما در پایان به میلان رفت ، چرا ؟ چونکه مدیر برنامه های وی خواستار دستمزد بالایی بودند "

" با این حال پرونده ای تشکیل دادند مبنی بر یک سری اطلاعات اشتباه که Gea قراردادهای بازیکنان را در انحصار خود قرار می داد ، در پرونده درج شده بود که Gea قرارداد 50 درصد از بازیکنان حرفه ای در اختیار داشت چیزی در حدود 500 بازیکن اما واقعیت ین بود که این بنگاه در لیگ برتر ، دسته ی یک ، دو ، سه و چهار در مجموع از بین قرارداد 400 هزار بازیکن فقط 150 قرارداد را در اختیار داشت و فقط 6 نفر در قالب مدیر برنامه در اختار داشت ، با یک حساب کردن ساده می توان نتیجه گرفت که نسبت 50 درصد نیست بلکه فقط 4 درصد بود ، اما آن ها در پرونده ی به جای درج نام چیرو فرارا ، نام چیرو ، فرارا و چیرو فرارا و مارک یانکولوفسکی را مارک و مارک یانکولوفسکی را درج کرده بودند و با این کار تعداد بازیکنان را بیشتر کرده بودند "


  • AAG, juve's fan, Juventus FC و 9 فرد دیگر از این پست تشکر کرده اند

" مسعود ; بچه ی آبادان "






0 کاربر در حال خواندن این موضوع است

0 کاربر، 0 مهمان و 0 عضو مخفی