پرش به

به جامعه مجازی هواداران باشگاه یوونتوس خوش آمدید
شما هم اکنون در حال مشاهده انجمن ها به صورت کاربر مهمان می باشید.در این حالت شما دسترسی به تمامی امکانات انجمن ندارید و امکان دریافت فایل ها به جز خود IPB را ندارید. اگر که عضو سایت می باشید اینجا را کلیک نمایید. در صورتی که تمایل به عضویت دارید اینجا را کلیک نمایید. عضویت در سایت رایگان می باشد!

تصویر

کتاب الکس Giochiamo Ancora

- - - - -

  • لطفا وارد حساب کاربری خود شوید تا بتوانید پاسخ دهید
20 پاسخ برای این موضوع

#1
Hossein Salehi

Hossein Salehi

    مدیرکل فروم

  • ادمین
  • 15953 ارسال
در این تاپیک دوست عزیزمون مسعود زحمت می کشه و ترجمه کتاب الکس رو به صورت بخش بخش قرار می ده و به نظر من برای نظم و ترتیبی که نیاز داره لطف کنید و ارسالی نداشته باشید !

[img width=480 height=285]http://cdn.tuttosport.com//images/52/C_3_Media_1460152_immagine_ts673_400.jpg[/img]



#2
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال
[center] " ترجمه ی کتاب الکس با نام Giochiamo Ancora یا به بازی ادامه بدیم "

بخش اول : اگر بزرگ شدم ، چکاره بشم

" در دورانی که در مقطع ابتدایی مشغول به تحصیل بودم ، این فکر ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود ، می خواستم فوتبالیست بشم اما معلم به من گفت که فوتبال یک شغل نیست بلکه یک بازی هست ، پدرم یک برق کار بود و این یک شغل محسوب می شد ، من رشد کردم اما همچنان این جمله در ذهن من ماندگار شد ، پدرم فقط شب ها را در خانه سپری می کرد اما گاهی وقت ها و در نیمه های شب زنگ تلفن خانه ی ما به صدا در می آمد و پدرم مجبور می شد خیلی سریع لباس کار را بپوشد چونکه دوستان و همکارانش بالای دکل های برق منتظر وی بودن ، همیشه به پدرم فکر می کردم ، اون مجبور بود در یخبندان ، طوفان و رعد و برق مشغول کار بود و از دکل ها بالا می رفت و من در اتاق برخورد قطره های باران با پنجره را تماشا می کردم ، پدرم نور را دوباره به شهر هدیه می کرد و من این را در ذهن خود تصور می کردم ، برق کاری مهمترین شغل است ، پدرم قهرمان من بود ، گاهی می نوشتم که می خواهم مانند پدرم شوم و گاهی یک آشپز یا راننده ، بدلیل علاقه ای که به غذا دارم ، آشپزی رو دوست دارم و رانندگی رو بدلیل منظره های زیبا و زیبایی ماشین های سنگین دوست داشتم ، هر چه که دوست داشتم رو می نوشتم اما توانایی دست یابی به تمام این آرزوها رو نداشتم ، البته در آينده به چیزهای مهمی رسیدم و زندگی فوتبالی من مثل یک سفر طولانی بود و به من یاد داد که غذای سالم بخورم و برای جلوگیری از اضافه وزن از پرخوری پرهیز کنم ؛ در تابستان روزهای بسیار زیبایی رو سپری می کردیم ؛ بعد از ناهار به خیابان می رفتم و تا تاریک شدن هوا به بازی فوتبال ادامه می دادم ، خانه ها ، باغ ها و خیابان در تاریکی ناپدید می شدن ، پدرم چهار چراغ را برای ما نصب کرده بود چونکه خیابان تاریک می شد ، آن خیابان برای من یک ورزشگاه بود و آن بازی برای من یک کاپ قهرمانی ؛ دوستان یکی پس از دیگری با من خداحافظی می کردن و به خانه هایشان باز می گشتن ، مادرم در انتظار من است ، هفت نفر ، پنج ، سه و حالا فقط من و یکی از دوستانم باقی ماندیم ، صدای قورباغه ها را می شنیدیم و شروع می کردیم به شوت به دروازه یا دریبل یک دیگر ، بوی عرق و خستگی در ما نمایان شده بود و در تاریکی فقط یک توپ گرد را می توانستیم ببینیم تا اینکه دوست من نیز به خانه می رفت و فقط من می ماندم و توپ ، دوست با وفای من ، بازی با حریف فرضی رو ادامه می دادم ، این دوران کودکی من بود ، فقط به فوتبال فکر می کردم ؛ می خواستم یک بازیکن واقعی بشم و یک قهرمان ، می خواستم قهرمان اسکدتو و جام جهانی بشم و یک بازیکن محبوب و مشهور ، می خواستم ثابت کنم که کوچک ترین هم می تواند به بزرگترین و بهترین جایگاه برسد "[/center
  • AAG از این پست تشکر کرده است

#3
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش دوم : نام من الساندرو دلپیرو است .

" نام من الساندرو دلپیرو است ، من فوتبالیست هستم و رویاهای کودکی من به واقعیت تبدیل شد ، من خوشحال و البته خوش شانس هستم چونکه هیجان و اشتیاقی که داشتم اکنون زندگی و شغل من است ، فکر نمی کنم که انسانی بیش از این خوش شانس باشد ، من پدر سه فرزند کوچک هستم ؛ آرزوهای بزرگی برای آن ها می کنم و امیدوارم که روزی شور و اشتیاقی که دارن ، زندگی ان ها شود و روزی من را به یاد بیاورند همانطور که من پدرم را به یاد می آورم ، فقط در این صورت است که من مطمئن خواهم شد که مانند پدرم ، پدری خوبی بودم ، بعضی وقت ها می خواهم به آن ها بگویم که دوستشان دارم و این احساس با شدت زیادی در من پدید می آمد و بعضی وقت ها تنها سکوت کافی بود ؛ من یک مهاجم هستم ، وظیفه ی من گلزنی است نه نویسندگی ؛ من نه معلم هستم و نه فیلسوف اما زندگی من با تجربه های زیادی همراه بود و دوست دارم که این تجربه ها را در اختیار دیگران قرار دهم ، ورزش یک درس بزرگ است ، شاید به آمادگی جسمانی خلاصه شود اما این ورزش بی پایان است و در این ورزش ارزش ها و باورهای زیادی وجود دارد و کسی که به آن ها ایمان نداشته باشد ، يک ورزشکار واقعی محسوب نمی شود ؛ می خواهم که در این کتاب ده موردی که از ورزش آموختم قرار گیرد ، ده ! شماره ی پیراهن من ، ده موردی که من در میدان و بیرون از آن پیروی می کردم ؛ البته این کتاب برای نوشتن خاطرات یا زندگینامه منتشر نمی شود بلکه چنین کتابی موقعی منتشر می شود که زندگی ورزشی رو به پایان باشد البته من این روز را همچنان دور می بینم ؛ این کتاب من هستم ، مردم من را می شناسند اما عده ی کمی از من شناخت کاملی دارند ، از پندها بیزارم ، من اصول ، قواعد و ارزش ها را دوست دارم ؛ کدام ارزش ها ؟ اتحاد یک مجموعه ، پایداری و عدم خود پسندی ، این بنظر من این یک فرهنگ هست ، وفاداری ، فداکاری و هیجان را دوست دارم ، می خواهم برای رسیدن به چیزی که دوست دارم تمام توان خود را به کار گیرم ، دوستی ، همکاری و تصمیم گیری در وقت مناسب را دوست دارم ؛ من در زندگی این کار را کرده بودم و اخیرا در یوونتوس پس از بیست سال تصمیم خود را گرفتم ، بسیار دشوار اما ضروری بود ؛ پیروزی را دوست دارم ؛ گاهی وقت ها حیرت زده می شوم که کدامیک بهتر است ، عشق به پیروزی یا نفرت از باخت ، دوست دارم که پیشرفت کنم و تا خستگی کامل به این کار ادامه بدهم ، برای شخصی مثل من گزینه ی دومی وجود ندارد ؛ باید شنوا ، با هوش و آماده باشم ؛ با توجه به آرامشی که دارم من شخصی کنجکاو هستم و این به من کمک زیادی کرد ، من مدیون استعداد خود هستم ، از کودکی با آن زندگی کردم اما همچنان این برای من یک راز است ، تیزهوشی در فوتبال یک راز بزرگ است ، شاید آن یک هدیه است که خدا به من داده است و در آن به شایستگی ها توجهی نمی شود ، در دوران کودکی شب و روز را همراه با یک توپ پنبه ای سپری می کردم و سعی می کردم توپ را از بین پایه های صندلی عبور دهم ، پایه های صندلی یک دروازه ی فرضی بود ، شاید این استعداد من باشم ، با آن زندگی می کنم و از آن ممنون هستم ، همیشه تلاش می کردم که به بهترین بازیکن و بهترین انسان تبدیل شوم ، گاهی موفق می شدم و گاهی نه ، همه چیز به اراده ی من بستگی داشت ، من محبوب بودم و ورزشگاه نقش خانواده را برای من ایفا می کرد ؛ گاهی لحظات تاریکی را سپری می کردم و با درد جسمانی و روانی آشنا می شدم و رهایی از این وضعیت بدلیل عشقی بود که اطرافیان نسبت به من داشتند یا بدلیل اعتماد به نفس بود ؛ بهترین چیزی که دوست دارم مسافرت است و اینکه به همراه فرزندانم به یاد دوران کودکی بر روی چمن بخوابم و با نگاه به ماه به یاد گذشته بیفتم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#4
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش سوم : کودکی دلپیرو یا استعداد الکس

" نمی دانم چه موقع الساندرو به یک دلپیرو تبدیل شد ؛ شاید این یک واقعیت باشد که هر انسان روزی به رویاهای خود دست خواهد یافت البته برای این کار وظیفه شناس و خوش شانس بودن لازم است ؛ اگر همه چیز غیر طبیعی و اتوماتیک وار بود بدون شک فقط افرادی در دنیا زندگی می کردن که از قدرت درک بالایی برخوردار هستند ؛ متاسفانه چنین چیزی وجود ندارد ، من ایمان دارم که استعداد یک راز بزرگ هست ، استعداد را در اعماق وجود خود احساس می کنید بدون آنکه با آن آشنا باشید ؛ من در گذشته گل های فراوانی را به ثمر می رساندم اما این هیچگاه برای من مهم نبوده است ؛ من در کودکی با توپ تنیس نیز فوتبال بازی می کردم و این کار را در پارکینگ خانه در سن وینمیاندو انجام می دادم و توپ را به سمت تیر چراغ برق شوت می کردم ؛ پدرم خودروی 127 زرد رنگ خود را در خیابان قرار می داد تا من بتوانم به راحتی به بازی کردن ادامه بدهم ؛ روزها یکی پس از دیگری می گذشتند و من می ماندم و توپ و تیر چراغ برق ؛ شاید من در آن روزها استعداد خود را پرورش و به آن فرصت خودنمایی می دادم ، شاید هم نه ، چونکه بعضی ها می گویند که نمی توان استعداد را پرورش داد ؛ شاید بزرگترین راز در نگه داری از آن باشد ، شاید با این کار استعداد در وجود شما منفجر شود ؛ استعداد یعنی جست و جوی یک جادوی پر رمز و راز ؛ استعداد یعنی اعتماد به نفس و ایمان به هدف است ، مانند این است که شما هنگام خارج شدن از منزل به وجود جای مناسب برای پارک خودرو در مرکز شهر ایمان داشته باشید یا اینکه مطمئن باشید که در پایان به هدفی که دارید دست خواهید یافت ؛ پدر من فقط شب ها می توانست در خانه استراحت کند ، هنگامیکه پدر من شب ها در خانه استراحت می کرد من فوتبال بازی می کردم ، توپ را به سمت پایه های صندلی شوت می کردم و پدرم نقش یک گزارشگر را ایفا می کرد ؛ پس از این من تصمیم گرفتم که توپ پنبه ای را کنار بگذارم و به جای آن از توپ تنیس استفاده کنم و این پدرم را ناراحت می کرد به همین دلیل من برای بازی به پارکینگ منتقل شدم ؛ بازی با توپ تنیس در خانه ممنوع بود چونکه ترس از این بود که ممکن است چیزی شکسته شود ؛ بهترین جا پارکینگ بود و در آن مکان بسیار کوچک من یاد گرفتم که در فضاهای تنگ و کوچک چگونه پا به توپ حرکت کنم و به سمت یک دروازه ی بسیار کوچک شوت بزنم ؛ این به من کمک زیادی کرد تا در زمین واقعی فوتبال حرکت کنم ؛ استعداد من در کودکی به ماندن در کنار توپ خلاصه می شد ، به بسکتبال علاقه ی زیادی داشتم و همیشه سعی می کردم با ضربه ی سر توپ بسکتبال را وارد سبد کنم ؛ اکنون از خود سوال می کنم که آيا در آن موقع دلپیرو با استعداد بود ؟ هنوز به پاسخی نرسیده ام ؛ اگر گذشته ی خود را مرور کنم به این نتیجه می رسم که کودکی من به گونه ای شروع شده بود که باید چنین آينده ای رقم می خورد ؛ آينده ی من باید چنین می شد چونکه این سرنوشت من بود ، بازیکنان زیادی را می شناسم اما چرا تعداد کمی از آن ها توانایی زیادی دارند ؟ شاید من سریع ترین یا تکنیکی تزین مهاجم نباشم ، شاید من باهوش ترین و آماده ترین مهاجم نباشم اما من اندکی از از این ویژگی ها را دارم و ترکیبی از این ویژگی ها باعث شد تا من به این جایگاه برسم شاید بتوان نام آن را استعداد گذاشت .


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#5
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش چهارم : نخستین دیدار من با پیراهن پادووا

" گفته می شود که برای تبدیل شدن به یک قهرمان باید باهوش و البته ماجراجو باشید ؛ اعتقاد دارم که من یک ورزشکار منظم هستم و به خوبی با معنای شغل و ورزش آشنا می باشم ؛ من گل های زیبای فراوانی را به ثمر رسانده ام و این نشان می دهد که من بازیکن تیزهوشی هستم ، بدون شک استعداد به تنهایی کافی نیست ، هنگامیکه در پادووا توپ می زدم ؛ همه از بازی و استعداد یک نوجوان شگفت زده شده بودند ، صحبت از نوجوانی بود که در نزدیکی دریاچه ساکن بود ، یک جزیره در نزدیکی ونیز ، همه عاشق این نوجوان بودند ، او یک قهرمان خواهد شد و کسی در مورد شک نداشت اما دوری از خانواده برای این نوجوان بسیار دشوار بود ، در سن سیزده سالگی از خانواده دور شدم تا به پادووا بپبوندم ، در ابتدا دوری از خانواده برای من مشکل نبود چونکه پیوستن به این تیم رویای من بود ؛ اگر در فوتبال به موفقیت نمی رسیدم بدون شک راننده ی ماشین های سنگین می شدم ؛ هدف من رفتن به پادووا ، شناخت و کشف استعداد خود بود ، استعداد به شخص و ضعف هایش بستگی دارد ، من در پادووا حتی برای یک روز هم دست از فوتبال نمی کشیدم اما با این حال من نوجوانی تنها و البته خجالتی بودم ؛ در سن هشت سالگی در تیم مدرسه که از هفت بازیکن تشکیل شده بود راهی فینال شدیم اما در فینال از تیمی که نسبت به ما سن سال بیشتری داشتند شکست خوردیم ؛ گروه خوبی داشتیم با لباس های زرد و آبی ، هنوز عکس هایی از آن دیدار را در اختیار دارم ؛ من در باشگاه نونهالان توپ می زدم و برای پیشرفت باید به سن ویندمیانو منتقل می شدم ، در تیم نونهالان با لباس های سرخ و سفید ، تیم خوبی بودیم و در بیشتر دیدارها پیروز می شدیم ، من همیشه از ابتدا به میدان می رفتم ؛ هنوز نخستین دیدار رسمی در یک ورزشگاه بزرگ را به یاد دارم ، رقابت های قهرمانی دانش آموزان بود ؛ با دو گل من ، میلان را شکست دادیم و من برای اولین بار بود که در میدان با خود سخن می گفتم " بسیار زیباست " ، استعداد پیشرفت و رشد می کند اما هرگز پیر نمی شود ؛ برای مثال مارادونا تا ابد این استعداد را خواهد داشت و اگر در سن هشتاد سالگی قصد داشته باشد که یک ضربه ی ایستگاهی بزند ، بدون شک آن را گل خواهد کرد ؛ ما پیر می شویم و بدن های ما پیر می شوند اما درون ما هرگز ، استعداد مانند یک جانور است ، با فکر و اندیشه بیگانه است ؛ استعداد این است که پیش از ضربه زدن به توپ ، با تمام وجود گل شدن آن را احساس می کنید ؛ از من می پرسند که چگونه گل های سرنوشت سازی را به ثمر می رسانم ؟ در واقع من نمی دانم ؛ شاید یک چیزی باعث می شود تا کارهای سرنوشت سازی را انجام دهم ، بعد از مرگ پدرم به باری گل زدم و شروع کردم به فریاد زدن اما وقتی که برای نخستین بار این صحنه را از تلویزیون مشاهده کردم ، شگفت زده شدم ، من فکر می کردم که یک گل کلاسیک به ثمر رسانده ام ، در واقع چنین چیزی نبود و کاری که انجام داده بودم خارق العاده بنظر می رسید ؛ با اینکه من بیش از سیصد گل زده بودم و در برابر دروازه های حریف یک مهاجم خطرناک بودم اما بنظر می رسید که تمام این گل ها باید وارد دروازه می شدند و این کار سرنوشت بود ؛ یک ورزشکار به اندازه ی دست ها و پاها به اندیشه های خود نیز نیاز دارد ؛ من همیشه می خواستم در بیرون از ورزشگاه هم شخص با استعدادی باشم اما گذر زمان نشان خواهد داد که آيا من در این کار موفق بوده ام یا خیر ، نمی توان استعداد را آموزش داد اما می توان به پیشرفت آن کمک کرد ؛ اگر استعداد موجود در مارادونا پیشرفت می کرد ، آيا وی می توانست به تنهایی برنده ی سه جام شود ؟ شاید ، آيا مسی برتر از مارادونا خواهد شد ؟ شاید ، استاد واقعی کسی نیست که از نظر فنی برترین انسان باشد بلکه استاد واقعی کسی است که چیزهایی می داند که تو آن ها را نمی دانی ؛ استاد واقعی می تواند حقیقت را نمایان کند به همین دلیل من به کسانی که اطلاعات بیشتری نسبت به من دارند ، احترام می گذارم حتی اگر هدف من ابعاد بزرگتری داشته باشد "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#6
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش پنجم : از فوتبال لذت می برم .

" گاهی به خود می گویم " الکس این فقط یک بازی است " ، گاهی وقت ها باید استراحت کرد ، من برای این کار روی چمن می خوابم ؛ یک احساس فوق العاده که گذشته ها را برای من تداعی می کند ، بر روی چمن می خوابم و به دوران کودکی بازمی گردم ؛ من در شادی ها و ناراحتی ها به این احساس نیاز دارم ، این احساس از دوران کودکی با من همراه بوده است ، بر روی چمن می خوابم و در آرامش و سکوت به آسمان چشم می دوزم ؛ لحظه ها از کلمات با ارزش تر هستند ، هیچگاه این احساس را فراموش نخواهم کرد ، من برای رسیدن به آرامش به این احساس نیاز دارم يا شاید برای بدست آوردن یک نیروی جدید ؛ مانند این است که پس از دوش گرفتن تمام چرک ها را از بدنم دور میریزم ؛ در آن لحظه فقط من می مانم و کودکی الساندرو دلپیرو ، با همدیگر دوستی بسیار زیبایی را تشکیل خواهیم داد ، به یاد آوردن گذشته در رویارویی با آينده به من کمک می کند ؛ زندگی پر شتاب و پر تنش به من یاد داد که نباید شتاب زده شد ، در مورد فوتبال و میدان مسابقه صحبت نمی کنم چونکه در آن نباید توقف کرد ، من در مورد زندگی روزمره صحبت می کنم ، در زندگی برای رسیدن به موفقیت نباید شتاب زده شد ؛ بوی چمن را دوست دارم ، نمی خواهم نوشته های من شاعرانه شود اما واقعیت این است که چمن بویی جادویی دارد ؛ از جایگاه هواداران نمی توان این را احساس کرد شاید تنها در ورزشگاه های انگلستان بتوان آن را احساس کرد ، در آنجا می توان از فوتبال لذت برد بویژه وقتی که هواداران تیم بازنده را به شدت تشویق می کنند ، فقط به این دلیل که تیم مورد علاقه ی آن ها تمام توان خود را بکار گرفته بود ؛ من در جهان فوتبال با لذت و هیجان زندگی می کنم ، از خود می پرسم : الکس این کتاب را برای چه کسی می نویسی ؟ برای فرزندانم ، برای تمام افرادی که به این ایمان دارند که تجربه های دیگران می تواند به آن ها کمک کند و اینکه داستان دیگران گرچه مشهور نباشند به داستان های آنان نیز کمک کند ؛ همه با داستان فوتبالی من به خوبی آشنا هستند اما تعداد بسیار زیادی با شخصیت من آشنا نیستند ، من در پادووا روزی شش ساعت تمرین می کردم ، پس از ناهار تمرین من شروع می شد و تا شب ادامه می یافت و شب با خوشحالی به خوابگاه دانش آموزی بازمی گشتم و احساس می کردم که خوش شانس هستم با اینکه من تلفن همراه و بازی رایانه ای در اختیار نداشتم ؛ پیش از اینکه بونیپرتی من را جذب کند ، پوشیدن لباس یوونتوس برای من یک آرزوی بزرگ بود ، می خواستم در خیابان مردم از من استقبال کنند و تا پایان به زندگی فوتبالی ادامه دهم ؛ نخستین روز دوری از خانواده را به خوبی به یاد دارم ، اشک های مادرم و آغوش پدرم که نخستین بار من را به پادووا رساند ؛ ترس نداشتم و احساس خاصی به من دست داده بود ، مانند یک بازی پر ماجرا بود ، هیچگاه احساس نگرانی نمی کردم البته کنجکاو بودم ، بنظر من بهترین راه برای شناخت ، آموزش و پیشرفت ، کنجکاوی است ؛ در هیجان باید به ناکامی های احتمالی نیز فکر کرد ؛ فصل آخر من با یوونتوس بسیار پیچیده بود ، نمی توانم این واقعیت را مخفی کنم ، بسیار دشوار است اینکه پس از بیست سال هم تیمی هایتان را از روی نیمکت تماشا کنید ، برای رفتن به میدان ، بازیکنان آماده بر دیگر بازیکنان برتری دارند و این احساس به همه دست می دهد ؛ هیچ بازیکنی نیست که خود را مستحق نشستن بر روی نیمکت بداند ؛ همه ی ما به این ایمان داریم که می توانیم به میدان رویم ، تجربه به من یاد داد که چگونه باید در این شرایط توازن را برقرار کنم ؛ اینکه شخصی لجباز نباشم و پیش داوری نکنم ؛ اگر هم تیمی من گل میزند و در شرایط خوبی قرار دارد ، من نباید دست از تلاش بکشم ، باید برای باز پس گیری جایگاه در ترکیب اصلی سخت کوش باشم ؛ مانند این است که یک سگ به دنبال دم خود بچرخد ؛ اگر روز یکشنبه به میدان نروید ، یک احساس فوق العاده را از دست داده اید ؛ اگر در شرایط مطلوبی نباشید سرمربی شما را به میدان نمی فرستد ، چگونه از این وضعیت باید رها شد ؟ با در نظر گرفتن نکته های مثبت ، باید از درون قوی باشید و سخت تلاش کنید باید بیش از دیگران تمرین کرد ؛ نباید فراموش کرد که هم تیمی هایتان هیچگاه حریف شما نخواهند بود ، تنها یازده بازیکن باید در ترکیب قرار گیرند ، یک کاپیتان نباید وظیفه های خود را فراموش کند ، نباید فراموش کند که در چه باشگاهی توپ میزند ؛ گاهی قرار گرفتن در ترکیب تنها برای پانزده دقیقه بسیار دشوار بوده است ؛ من خشمگین نمی شدم بلکه تمام توان خود را بکار می گرفتم تا بازی بعد از ابتدا به میدان روم ؛ در ورزش شما چه یک دقیقه و چه در تمام دیدار باید تمام تلاش خود را بکنید ؛ دوران حرفه ای من با کمک خدا بسیار طول کشید و در اینجا به پایان نخواهد رسید ؛ گل زنی من به پایان نرسیده است تنها دوران من با سیاه و سپید به پایان رسید ؛ در آنجا وقتی که گذراندم بسیار کوتاه بنظر می رسید اما چیزهای زیادی یاد گرفتم و خود را به خوبی شناختم ؛ احترام به شخصیتی که داشتم من را در این جایگاه قرار داد و پیروی از یک برنامه ی مشخص ، هنگامیکه بر روی نیمکت می نشینید ، خطر از دست دادن اعتماد به نفس شما را تهدید می کند و شما این فکر را می کنید که به یک ورزشکار بی مصرف تبدیل شده اید ، باید از خود مراقبت کنیم و از انتقاد سازنده استقبال ، برای نن مهم نیست که مدیر یا مربی چه برداشتی از من دارند ، من به خود ایمان دارم ؛ من می دانم که زمان مناسب برای خداحافظی چه موقع است ، این زمان فرا نرسیده است ، من ک شخص مقدس نیستم اما به خوبی این را می دانم ، صحبت می کنم ، خشمگین می شوم اما همچنان ادامه می دهم ؛ من برای پیشرفت متولد شدم ؛ برای اینکه جهان را بشناسم ، شاید موفق نشوم اما همیشه برای این هدف تلاش می کنم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#7
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش ششم : اگر لیپی نبود ؟!

" هميشه از شوت به سمت دروازه ی حریف لذت می بردم ؛ اکنون از من می پرسند که آيا همچنان از این کار لذت می برید ؟ بله بدون شک همینگونه است ، من همان لذتی را می برم که در دوران کودکی از این کار می بردم ؛ همه ی روزهایی را که در فوتبال سپری کردم زیبا و شیرین نبودند بلکه من طعم تلخ مصدومیت ، شکست و گاهی بی اعتمادی را چشیدم ، اگر در بیست دیدار بعنوان بازیکن نیمکت نشین فقط برای چند دقیقه وارد میدان شوید یا در ده دیدار از روی نیمکت بازی را تماشا کنید ، بسیار دشوار است که در این شرایط تمرکز خود را از دست ندهید ؛ من در این شرایط بر فشاری که به من وارد می شد غلبه کردم و زمان ثابت کرد که حق با من بوده است ، گاهی به دیدار برابر رم در المپیکو فکر می کنم و آن پنالتی که از دست داده بودم ، رانیری سرمربی تیم بود و من روزهای خوبی را سپری نمی کردم ، در آن روزها من برای تمدید قرارداد با مدیران به توافق نرسیده بودم ؛ به آرامش نیاز داشتم ، یک بازیکن برای اینکه تمام توان خود را بکار گیرد باید از نظر ذهنی نیز آماده باشد البته شاید بتوان با ارائه ی یک نمایش خارق العاده تمام سختی ها را از بین برد یا شاید هم با زدن یک گل فوق العاده ، من نمی دانم چنین چیزهایی چگونه رقم می خورند اما می توان گفت که چنین چیزی به سادگی صورت می گیرد و یک راز بزرگ را در ورزش تشکیل می دهد ، بنظر من اگر ضربه ی پنالتی با اختلاف زیادی از بالای دروازه به بیرون رود نشان دهنده ی این است که مشکلی وجود دارد و باید آن را برطرف کرد ، بله من همچنان از فوتبال لذت می برم ، چندین مورد وجود دارند که به من کمک زیادی می کنند ؛ من یک مربی بدنساز اختصاصی با نام جیووانی پونوکوری دارم ، وی به همراه روبرتو بیگا به من کمک زیادی می کنند و تمام برنامه ها را بر اساس تکنولوژی تنظیم و پایه ریزی می کنند اما همه چیز به آمادگی فیزیکی بستگی ندارد بلکه باید اراده ، خشم ، هیجان ، حس پیروزی طلبی و البته شادابی را در وجود خود احساس کنید ، یک بازیکن ناراحت و افسرده همیشه در راه شکست گام برمی دارد ؛ این را باید در تمام زندگی لحاظ کرد چونکه خانواده و جامعه مهمترین چیز هستند ؛ می توان گفت که همه چیز در هیجان خلاصه می شود ؛ سرنوشت ؟ به آن ایمان دارم ؛ در نخستین فصل حضور من در یوونتوس کار انتقال من بصورت قرضی به پارما تقریبا انجام شده بود و من با مدیران این باشگاه نیز دیدار کرده بودم ؛ ناگهان همه چیز متوقف شد و دینو باجو به پارما منتقل شد ، لیپی می گفت که این بازیکن جوان می تواند یک نیمکت نشین خوبی باشد و اینگونه بود که داستان من آغاز شد ؛ اگر من به تیم دیگری منتقل می شدم آينده ی دیگری برای من رقم می خورد ، سرنوشت به صورت مختلف به سوی شما می آيد و گاهی سرنوشت بی رحم خواهد بود ، شاید این ضروری باشد و به سود شما باشد برای مثال : من مصدومیت وحشتناکی را در 18 نوامبر 1998 تجربه کردم اما پس از پنج فصل کاپیتان یوونتوس شدم ؛ جام های زیادی را بالای سر بردم البته روزهای بدی را نیز تجربه کردم مانند فینال هایی که در لیگ قهرمانان واگذار کردیم ، متهم کردن من بعنوان بازیکن دوپینگی و ناکامی در جام جهانی فرانسه ؛ آيا باید خداحافظی می کردم ؟ خیر بلکه به استراحت نیاز داشتم و شاید این مصدومیت به نوعی لازم بود ؛ این مصدومیت دوران فوتبالی من را افزایش داد و از من یک انسان واقعی ساخت ، در سختی ها به چیزهای مختلفی پی می برید ؛ از جمله اینکه به این نتیجه می رسید که در معرض خطر هستید ، بازیکنان چنین احساسی را تجربه می کنند سپس با آرامش و بررسی شرایط ، یاد خواهید گرفت که چگونه پیرو اندیشه های خود باشید ، احساس می کنید که دوباره متولد شده اید "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#8
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش هفتم : دوست واقعی ارزش زیادی دارد .

" دوست واقعی ارزش زیادی دارد ، گاهی این دوستی ها را از کودکی در کنار خود احساس می کنیم و گاهی در بزرگسالی ، شاید در دوران کودکی ، دوست خوب به یک هم بازی خلاصه شود و هم بازی ما بهترین دوست ما باشد ؛ من نیز از این طرز فکر پیروی می کردم و پیرپائولو به همرا نلسو بهترین دوستان من در کودکی بودند ، آن ها در رویاهای من شریک بودند و اکنون که این رویاها به واقعیت تبدیل شد در کنار من هستند ؛ همیشه در کنار من هستند حتی در مراسم ازدواج من ؛ دوستان واقعی من هستند و برای درک من یک نگاه کافیست یا شاید هم یک کلمه با لهجه ی زیبای ونیز ؛ ما هیچگاه با هم ایتالیایی صحبت نمی کردیم شاید این برای جوانان کار دشواری باد اما وقعیت این است که این گویش ها هستند که انسان ها را به یکدیگر نزدیکتر می کنند ؛ اصالت بسیار مهم است ؛ احساس می کنم که به یک منطقه وابسته هستم و این گویش جزئی از آن است ، همانگونه که گویش پولسی یا توسکانی وجود دارند ، گویش های با ارزشی که به آن ها اهمیت نمی دهیم ؛ دوستی ها در نزدیک بودن رقم می خورند و رشد می کنند بویژه در دوران کودکی ؛ از بازیگوشی لذت می بریم و لحظه های زیبایی را در کنار هم تجربه می کنیم ، اوج دوستی ها در سن 10 تا 18 سالگی را می توان تجربه کرد و پس از آن می توان گفت که به یک شریک در زندگی برای همدیگر تبدیل می شویم ، بدلیل فوتبال من در کودکی خانواده و دوستان خود را ترک کردم اما پس از بازگشت و با توجه به اینکه چند هفته صدای همدیگر را نشنیده بودیم اما مانند این بود که 5 دقیقه پیش با یکدیگر صحبت می کردیم ، همه چیز دوباره آغاز می شود و من اطمینان دارم که چیزی تغییر نکرده است ، زندگی ساده را دوست داشتیم ؛ در دوستی مانند یک تیم در جام جهانی با یکدیگر متحد هستیم حتی اگر در سال فقط پنج بار یکدیگر را از نزدیک ببینیم ، آن ها همیشه به فکر من هستند و من نیز آن ها را فراموش نمی کردم ؛ دوستان دوران کودکی با ارزش ترین دوستان ما هستند اما دوستی در وجود آن ها خلاصه نمی شود ، زندگی به من یاد داد که همیشه در انتظار پاداش های غیر منتظره باشم ؛ گاهی در یک دوست به یک گنج دست می یابی ، بازیکنان نیز گاهی شرایط بدی را سپری می کنند ، از نظر شخصی با مشکل مواجه هستند ، بدلیل سپری نکردن مصدومیت ، کسب نکردن نتیجه هی مورد نظر یا بی اعتمادی سرمربی دچار افسردگی می شوند ؛ گاهی وقت ها زندگی خصوصی تمرکز شم را به هم میزند و من این احساس را تجربه کرده ام ، قبل از برگزاری دیدار تیم یوونتوس به هتل سیتیا منتقل می شود و در یکی از این شب ها من قصد داشتم تا برای استراحت وارد اتاق شوم که مونترو از من خواست تا به صحبت هایش گوش دهم ، مونترو برترین مدافع تاریخ است و من قصد ندارم از وی تعریف کنم چرا که همه وی را به خوبی می شناسند ؛ مونترو هیچگاه برای من یک دوست واقعی نبود و ما حتی با هم صحبت نمی کردیم ما فقط هم تیمی بودیم و رابطه ی ما در همین اندازه بود ؛ برای وی احترام زیادی قائل بودم اما رابطه ی ما فقط در زمین شکل گرفته بود ، مونترو به من گفت : الکس چکار می کنی ؟ به وی نگاه کردم اما نمی دانستم چه بگویم ؛ من شگفت زده شده بودم وی مثل اینکه می خواست توپ را از من بگیرد با هیجان خاصی به من گفت : در هر شرایطی که هستی ، آن را فراموش کن ، نمی بینی هم تیمی هایت گونه به تو نگاه می کنند ، آن ها چه انتظاری از یک قهرمان غمگین باید داشته باشند ، این اتفاق پس از مصدومیت من در فصل 1999 - 2000 رخ داد ، تلاش زیادی می کردم اما همه چیز بر خلاف خواسته ی من پیش می رفت ، من حضور در کنار دیگران را دوست داشتم اما با این حال در کودکی خجالتی بودم و این در بزرگسالی نمایان می شد و گاهی گوشه گیر می شدم ؛ در دوران حرفه ای خود دوستان فراوانی داشتم که به من کمک زیادی کردند ، هیچگاه فکر نمی کردم که مونترو برای خارج کردن من از این وضعیت چنین کاری انجام دهد ، من به کمک نیاز داشتم و مونترو ثابت کرد که خیلی خوب من را زیر نظر گرفته بود در واقع وی تاریکی که من در آن حضور داشتم را لمس کرده بود ، عشق مانند دوستی است و نمی توان برای آن اندازه ای در نظر گرفت ، با کلمات نمی توان وصف کردبلکه باید آن را احساس کرد ، دوستی فقط نزدیک ماندن نیست بلکه کمک در وقت سختی هاست که ارزش زیلای دارد ؛ فردای آن روز در رختکن من منتظر نگاه مونترو بودم و وی نیز در انتظار نگاه من ، صحبت کردن سودی نداشت باید در برابر سختی ها قرار می گرفتم ، همه ی ما باید در برابر سختی ها ، خاطرات دشوار و رازها ایستادگی کنیم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#9
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش هشتم : دردها به من یاد دادند که چگونه باید لبخبند بزنم .

" من نمی دانم که توانایی رویارویی با مشکلات را دارم یا خیر اما همیشه سعی می کنم که لبخند و این مشکلات را کنار بزنم ، اگر با آرامش مشکلات را یکی پس از دیگری کنار بزنید بدون تردید به راه حل واقعی دست خواهید یافت ، راز این کار در تمرکز کردن است باید راه حل های موجود را بررسی کرد و دشواری ها را فراموش کرد ، برای این کار به دوستان واقعی نیاز دارید شاید در رویارویی با مشکلات گاهی از عکس العمل های خود پشیمان شوید ؛ دوست واقعی کسی است که باعث شود تا شما در وقت مناسب دگرگون شوید ، در آن شب مونترو با من صحبت کرد و باعث شد که من در اوج تاریکی یک نور را مشاهده کنم ؛ یک بازیکن ممکن هست که گوشه گیر و افسرده شود در این صورت عاقبت بسیار تلخی در انتظار وی خواهد بود ؛ هرگز اتفاقی که برای سنگربان آلمانی رخ داد و باعث شد که وی خودکشی کند را فراموش نخواهم کرد ؛ مردم بر این باور هستند که بازیکنان با مشکلات و دشواری ها بیگانه هستند اما اینگونه نیست ، فوتبال بسار زیبا و در عین حال می تواند وحشتناک باشد ، فوتبال مانند یک سیاره در کهکشان است ؛ در این سیاره ناهنجاری و بی منطقی وجود دارد و انسان های عجیبی در آن زندگی می کنند ؛ انسان هایی که بدون توجه به شخصیت بازیکن از وی به دلخواه خود استفاده می کنند و این باعث ایجاد تنش های زیادی می شود ، در این زمان به یک دوست خوب نیاز خواهید داشت ؛ می خواهم بعنوان الساندرو به دوست خود محبت کنم نه دلپیرو ، دوستی به تعداد نیست و اگر با صد نفر آشنا باشید ، نشان دهنده ی این نخواهد بود که شما دوستان فراوانی دارید ، دوستی در فروتنی نهفته است ، باید آماده ی گوش دادن به صحبت های دوست خود باشیم ، در آن شب مونترو با من مهربان بود و من هم تصمیم گرفتم که به صحبت های وی گوش دهم ؛ اگر من در را بر روی مشکلات خود بسته نگه میداشتم در آن صورت سوال هایی در ذهن من پدید می آمدند مانند ، او از من چه می خواهد ؟ يا آیا وی می تواند مشکلات خود را نیز حل کند ؟ این سوال ها شاید از پیشرفت من جلوگیری می کردند ؛ بسیاری دیگر نیز سعی می کردند به من کمک کنند اما من همیشه در کنار آنان نبودم ، من به شنیدن صحبت های دیگران و استفاده از آن ها ایمان دارم و کنجکاوی من نیز در این کار کمک فراوانی به من می کند ؛ مشکل این است که نباید درها را بر روی خود ببندیم و در قفس بمانیم ، من خود را ایده آلترین شخص در جهان نمی دانم اما زندگی به من یاد داد که پیشرفت ناخودآگاه صورت نمی گیرد ، زندگی به من یاد داد که در دشواری ها باید در بسیاری از چیزهای مهم تجدید نظر کرد ، در فوتبال همیشه این چنین است ؛ اگر به خوبی از شکست استفاده کنید ، از اشتباه خود درس بگیرید و اگر ناکامی خود را جبران کنید ، قطعا پیشرفت خواهید کرد ؛ مهم این است که اگر بهانه ای وجود نداشته باشد ، در شکست خوردن به دنبال بهانه نباشید و در پی جبران شکست به دنبال راهکار باشید ، باید شجاع بود و این جمله را گفت : من اشتباه کردم ؛ شاید بتوان با حضور دوست این اشتباه را جبران کرد اما درد نیز راهکار خوبی خواهد بود ، نمی خواهم مانند فیلسوف ها صحبت کنم اما تولد و مرگ دو نقطه ی عطف و قطب زندگی هستند ؛ برای من چنین اتفاقاتی رخ داده اند ، به هنگام مرگ پدرم و تولد فرزندانم ، شاید این اتفاق ها قله ی اورست را برای من ناچیز جلوه دهند و دشواری هایی که مانند کوه در خود داشتم را کوچکتر کنند ؛ در چنین زمانی شما می توانید با تمام وجود اشک بریزید ، این اشک ها یا ناشی از درد هستند یا خوشحالی ؛ حق با مونترو بود نباید در پشت نقاب مشکلات خود را پنهان کرد ، انسان ارزش زیادی دارد ، انسان توانایی هایی دارد که خود نیز تصور آن را نمی کند ، برای بدست آوردن دوست نباید شتاب زده شد ، این را گفته بودم که گذشت زمان به من یاد داد که چگونه باید آرام باشم ، شاید بهترین چیز برای من سفر به زادگاهم باشد و گاهی با خود صحبت می کنم ، اطراف خود را نگاه می کنم و احساس می کنم که بهترین چیز اندیشیدن است ، گردش در شهر بدون ترس و نگرانی بهترین لحظه را شکل می دهد ، در گذشته من شخصی شتاب زده بودم اما اکنون یاد گرفتم که آرام باشم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#10
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش نهم : به خود افتخار می کنم .

" استراحت و آرامش یک نیاز است ؛ گاهی وقت ها بدلیل نداشتن آرامش در به ثمر رساندن گل ناکام می شوید ؛ در شرایط دشوار باید از کالبد خود خارج شوید و به خود نگاه کنید ، مانند این است که با شخصی دیگر در حال رد و بدل کردن عکس هستید البته آن شخص باید شما باشید ؛ خارج شدن از کالبد خود اولین گام برای شکل گرفتن " ما " خواهد بود ؛ شاید این کار غیر ممکن باشد ، من از کالبد خود خارج می شوم تا الساندرو دلپیرو را درک و به وی کمک کنم ؛ آيا یک مجموعه متشکل از چندین دوست می تواند مجموعه ی موفقی باشد ؟ نمی دانم ؛ اگر بین بازیکنان یک تیم دوستی برقرار شود بدون شک در موفقیت تیم تاثیر گذار خواهد بود اما آيا این بازیکنان بدون اینکه چندین شب و هنگام شام در کنار یکدیگر باشند نیز می توانند به پیروزی دست یابند ؟ ؛ می گویند که در یوونتوس تراپاتونی جایی برای دوستی نبود اما با این حال این تیم بسیار قدرتمند بود ، در این تیم جایی برای اختلاف نظرها نبود البته بازیکنان رابطه ی خوبی با یکدیگر داشتند اما دوست نبودند چرا که دوستی یک واقعیت قابل لمس است ، برای حرکت کردن یک مجموعه یک سیستم بسیار پیچیده ای وجود دارد ، برای ایجاد توازن در یک مجموعه نیروی زیادی باید بکار گرفته شود ؛ روح مجموعه نتیجه ی فداکاری ، وفاداری و قدرت روانی ست ؛ البته تمامی این ویژگی ها نشانه ی دوستی و صمیمیت مجموعه نیست ، دوستی در مجموعه یعنی اینکه همه چیز به سادگی صورت گیرد و این ناخود آگاه بوجود نخواهد آمد ؛ چندین فصل را در یوونتوس سپری کردم و در هر فصل از من می پرسیدند که آيا می توانید تمام توان خود را بکار گیرید ، پاسخ مثبت بود ، بازیکن یوونتوس بوديم و طبیعی بود که باید برای قهرمانی به میدان می رفتيم ، شکل گیری و موفقیت یک مجموعه به عوامل زیادی بستگی دارد ، در این میان دوستی فقط یک احتمال است ، من سال های فراوانی را در فوتبال سپری کردم و در این مدت دوستان زیادی را بدست آوردم ، نمی خواهم بین دوستان خود تفاوت قائل شوم چرا که دوستی ارزش زیادی دارد ، يکی از دوستان من هوادار اینتر است و دیگری به فوتبال اهمیت نمی دهد شاید این مورد ایده آل نباشد اما اینگونه نیز می توان زندگی کرد ؛ از خود می پرسم که چگونه می توان دوست جدیدی بدست آورد ، در کودکی همه چیز ناخود آگاه صورت می گرفت و این کار آسان بود ؛ به نامه هایی که مردم برای من ارسال می کنند اهمیت می دهم و بیش از هر چیز به واکنش هایی که در عکس ها از خود نشان می دهند توجه می کنم ، بنظر من برای درک کردن دوست باید به چشمان وی نگریست ؛ شاید واقعیت ها مهم نباشند ، دوستی در تعارف ها و لبخند ها خلاصه نمی شوند ، دوستی به رفتار ما بستگی دارد و برای زندگی کردن بسیار مهم است ؛ فصل آخر من در یوونتوس برای من بسیار دشوار و البته پیچیده بود چرا که من را با شرایطی روبرو کرد که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم ؛ من روزی در میدان پادشاه بودم اما در آن روزها بسیار کم به میدان می رفتم و باید میدان را از زندان کوچک خود تماشا می کردم ؛ من اعتقاد دارم که با اراده ی قوی می توان دشواری ها را کنار زد ، شاید دردها و نگرانی های بزرگتری نسبت به این باشد که از روی نیمکت هم تیمی هایتان را تماشا کنید و این ناراحتی ها هستند که ذهن شما را به خود مشغول می کنند ؛ نگرانی و استرس شاید قویتر از شما باشند و شما را وادار می کنند تا به ناراحتی ها تسلیم شوید ؛ از خود می پرسید من چه کسی هستم ؟ دشواری های خود را با دشواری های پدر مقایسه می کنید هنگامیکه برای فرزندان خود تلاش می کرد و به خانواده ی خود فکر می کنید ؛ محیطی که در آن پرورش یافتید اکنون به شما کمک می کند تا در هنگام تسلیم شدن یک گام بردارید و این نا امیدی را به امیدواری تبدیل کنید ؛ من در فوتبال وقت زیادی برای استراحت داشتم ، گاهی مصدوم می شدم و گاهی رو نیمکت می نشستم ، من اعتقاد دارم که من بدون دلیل بر روی نیمکت نمی نشینم ؛ شاید این صحیح نباشد اما من به آن اعتقاد دارم و همواره در این شرایط خود را تشویق می کنم ؛ شاید به میدان نرفتن از ابتدای دیدار بسیار آزار دهنده باشد اما من به خود شک و تردید راه نمی دهم چرا که در غیر این صورت اعتماد بع نفس خود را از بین خواهم برد ، فوتبالیست باید به خود افتخار کند و من نیز به خود افتخار می کنم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#11
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش دهم : دشواری هایی که تجربه کردم .

" افتخار ، این احساس را به خوبی می شناسم ؛ افتخار ، اعتماد به نفس و پافشاری به من کمک زیادی کردند ؛ هیچکس نمی خواهد جایگاه خود را از دست بدهد و اگر شما در این مورد به راحتی تسلیم شوید ، بدون شک شکست خواهید خورد و شما دیگر یک ورزشکار نخواهید بود ؛ باید مراقب بود ، می توان در این مورد توازن را برقرار کرد و اگر سرمربی بازیکن دیگری را به جای شما وارد میدان کرد یا به دیگر بازیکنان بیش از شما اعتماد دارد ، در اینصورت می توان گفت که این یک واقعیت است ؛ مجبور خواهید شد تا به بهترین شکل ممکن به تمرین کردن بپردازید و هر روز وقت بیشتری را صرف تمرین کردن بکنید ؛ یک ورزشکار همیشه باید تمام توان خود را بکار گیرد ؛ گاهی وقت ها شما در حالی که تمام توان خود را بکار گرفته اید با مشکل مواجه می شوید ، سرمربی همچنان به شما اعتماد ندارد ؛ در این شرایط شما باید مقاومت کنید ؛ باید با خود سخن گفت : " الکس بیدار شو " ، اینگونه می توان یکبار دیگر برخاست ، حتی برای چند میلیمتر ؛ همه چیز شما را به سوی یک روز جادویی پیش می برد ، این همان چیزی است که ذهن شما را به خود مشغول کرده است ؛ آن روز جادویی فرا می رسد ، این سرنوشت من است و من به آن ایمان دارم ، شاید خودمان گاهی این سرنوست را رقم می زنیم ؛ به گذشته بازمی گردم ، گلی که در کوپا و در ورزشگاه جدید در برابر رم به ثمر رساندم ، این گل را با تمام وجود دوست دارم ، زدن چنین گلی آرزوی همیشگی من بود اما به آن دست نیافتم تا اینکه اولین گل من در ورزشگاه جدید شد ؛ گاهی وقت ها توپ های فوق العاده ای را گل نمی کردم و گاهی وقت ها در اندک دقایقی که در میدان حضور می یافتم ، شاهکار می کردم ؛ من شرایط گوناگونی را تجربه کردم ، رویارویی با حریف قدرتمند ، حذف توسط حریف قدرتمند ، در آغوش گرفتن کاپیتان بزرگی مانند توتی ، درگذشت وکیل جیانی انیلی که نسبت به زیبایی فوتبال حساس بود و گل زیبایی که چنین گل هایی همه را به یاد " دلپیرو " می اندازد ؛ من در آن شب در برابر رم توپ قدرتمند و البته زیبایی را روانه ی دروازه ی حریف کردم ، به زیبایی وارد دروازه ی رم شد ، این گل نتیجه ی مقاومت من بود ؛ نتیجه ی این بود که من نا امید نشدم و در تمرینات تمام توان خود را بکار می گرفتم ؛ یک گل زیبا و بدن نقص که قبل از همه من را شگفت زده کرد ، من پس از پایان دیدار و موقعی که چنین گلی را از تلویزیون مشاهده می کنم ، متوجه چیزهای می شوم که در موقع ضربه زدن به توپ هیچگاه به آن ها توجه نمی کردم ؛ پس از گلزنی در برابر رم فکر می کردم که توپ تنها یکبار با پای من برخورد کرده بود اما در واقع دو بار با پای من برخورد کرد ؛ این لحظه را یکبار دیگر در ذهن مرور می کنم ، پاس به بوریلو ، برخورد توپ به تادی و کایر و توپی که با پای من روانه ی دروازه شد ؛ برای مقاومت به جسم و روح ، ماهیچه ها و مغز نیاز است ؛ تصمیم گیری نهایی بر عهده ی مغز است ، مهمترین عضو انسان مغز است و بنظر من حتی بدن در هنگام خستگی برای استراحت از مغز کمک می خواهد ، به همین دلیل بیشترین مصدومیت ها در زمانی رخ می دهند که مغز انسان از نظر کار کرد با مشکل مواجه می شود ؛ هنگامیکه در 8 نوامبر 1998 زانوی من دچار شکستگی شد ، بدن و مغز من به یک استراحت نیاز داشتند ؛ آن زمان را به خوبی به یاد دارم ، مانند این بود که من زیر مشت های سه قهرمان سنگین وزن مشت زنی هستم ؛ ابتدا شکست در فینال لیگ قهرمانان در برابر رئال مادرید مانند یک مشت از تایسون بود ، از دست دادن دو دیدار نخست جام جهانی در فرانسه و خروج از رقابت ها بوسیله ی میزبان مانند مشت فرایزر بود ، در پایان من و دیگر بازیکنان یوونتوس به استفاده از دوپینگ متهم شدیم و اینجا مشت آخر را با قدرت زیادی از فورمن دریافت کردم ؛ این پایان دشواری ها نبود بلکه پس از آن من مصدوم شدم و مدت زیادی را دور از میادین سپری کردم ؛ اسکودتو را در آن سیلاب در پروجا از دست دادیم و در یورو برابر فرانسه جام قهرمانی را در آخرین لحظات واگذار کردیم ، من نتوانستم در این دیدار دو فرصت فوق العاده را به گل تبدیل کنم ؛ در آن لحظه من احساس گناه می کردم و خود را بیش از دیگران در این شکست مقصر می دانستم اما باید امیدوار بود ؛ اروگوئه در سال 1950 در فینال ماراکانا نیمه ی نخست را با یک گل از برزیل عقب افتاده بود اما در ادامه توانست قهرمان جهان شود و کاپ ژول ریمه را بدست آورد ؛ در این حال بود که من مشت قدرتمندی را از محمد علی کلی دریافت کردم ؛ در برابر برترین مشت زنان تاریخ جهان چه باید کرد ؟ در گوشه ی رینگ قرار می گیرید و منتظر می مانید تا این مشت زن خسته شود ؛ سپس با آرامش به کار خود ادامه می دهید ، به این نتیجه خواهید رسید که این مشت ها برای شما مفید و البته با ارزش بودند "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#12
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش یازدهم : ذهن فوتبالیست پیر می شود اما پاهای فوتبالیست هرگز

" هیچگاه منتظر یک اتفاق غیر منطقی نباشید ؛ در زندگی باید درد جسم و روان را احساس کرد ، بدون احساس درد پیشرفت نخواهید کرد ؛ بنظر من دلپیرو پس از مصدومیت در برابر اودینزه پیشرفت زیادی کرد هر چند که پیش از آن دلپیرو قهرمانی های زیادی بدست آورده بود و احساس می کرد شکست ناپذیر است ؛ بدن یک ورزشکار به خوبی می داند که چه موقع خطر وی را تهدید می کند و مغز شما نشانه هایی مبنی بر وجود چنین چیزی را به شما نشان می دهد ؛ گاهی وقت ها به دشواری های بزرگی برخورد می کنیم ؛ گاهی خستگی ما را زمین گیر می کند ، گاهی مشکلات موجود در زندگی خصوصی ما را در فوتبال ناکام می کند ؛ تمام این چیزها باعث می شود تا خطر مصدومیت ما را تهدید کند ، شاید اثبات این مورد از نظر علمی دشوار یا غیر ممکن باشد اما این نتیجه ی تجربه ی من در فوتبال است ؛ بسیاری از بازیکنان را می شناسم که پیش از رویارویی با تیم سابق یا یک حریف جنجالی احساس بسیاری بدی به آن ها دست می دهد ؛ من به سرنوشت ایمان دارم اما به شرایط موجود خیر ؛ هنگام موفقیت ، شما احساس شادابی می کنید ، این احساس را در آخرین فصل حضور در یوونتوس تجربه کردم ؛ در این فصل از نظر فیزیکی با دشواری های زیادی روبرو شدم با توجه به اینکه من در بیشتر دیدارها روی نیمکت می نشستم ؛ آزمون بسیار سختی بود ، هماهنگ شدن با شرایط جدید برای بازیکن 37 ساله بسیار دشوارتر از بازیکن 20 ساله است ؛ منظور من آمادگی فیزیکی نیست چرا که من زیر نظر چندین مربی بدنساز بصورت انفرادی تمرین می کنم و از این نظر مشکلی ندارم ؛ اگر خستگی وجود داشته باشد باید گفت که این خستگی از نظر روانی است که بازیکن را زمین گیر می کند ؛ این مغز است که ابتدا بالا بودن سن شما را تشخیص می دهد نه پاهای شما ؛ لبخندهای ما کم می شود و دیگر احساس مسولیت نمی کنیم ؛ این دو نشانه ی بالا رفتن سن است ؛ پدر من سخت کار می کرد اما خانواده ی من از نظر مالی وضعیت مناسبی نداشت و به همین دلیل لباس های کوچک برادر بزرگم به من یا بچه های همسایه یا نزدیکان داده می شد ؛ با این کار به همدیگر کمک می کردیم و این کار در شهر و جامعه ی ما رایج بود ؛ گاهی به این فکر می کنم که والدین من برای تربیت فرزندان خود تا چه اندازه تلاش کرده اند ، به خود می گویم که در تربیت فرزندان پایانی وجود ندارد ؛ پدر من یک برقکار بود و در این کار به همسایه ها کمک می کرد ، همسایه ی ما نیز یک معمار بود و بدون شک اگر پدرم از وی درخواستی داشت ، انجام می داد ؛ یک جامعه ی زیبا بود ؛ با گذشت زمان به فداکاری هایی که پدرم می کرد پی بردم ؛ به خوبی به یاد دارم هنگامیکه نخستین بار با یک خودروی بنز به خانه رفته بودم ، خجالت می کشیدم چونکه خودروی من فقط برای دو سرنشین جا داشت و این برای خانواده ی پرجمعیت ما خنده دار بود ؛ پدرم به من افتخار می کرد و چیزی نمی گفت ؛ خودروی قدیمی پدرم را از پارکینگ خارج می کردم تا خودروی خود را بجای آن وارد پارکینگ کنم ؛ پدرم از من می خواست تا به خوبی از خودروی قدیمی خانواده محافظت کنم ، این خودروی قدیمی به من یادآوری می کرد که از کجا شروع کردم و به کجا رسیدم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#13
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

قسمت دوازدهم : پیامی به جوانان

" نمی توان میزان درد را مشخص کرد ، بیشترین دردی را که در زندگی احساس کرده بودم بدون تردید بعد از مصدومیت در اودینزه بود ؛ در آن لحظه خیلی زود متوجه شدم که زانوی من از سه ناحیه دچار شکستگی شده و رباط من نیز آسیب دیده است ؛ نیازی به تست پزشکی نبود ؛ در آخرین لحظات دیدار ، زیدان توپ را برای من ارسال کرد و من در حالی که قصد داشتم توپ را کنترل کنم مدافع اودینزه به من نزدیک شد ؛ در لحظه ای که به توپ ضربه می زدم زانوی من شکست ؛ درد شدیدی را احساس کردم ، این درد را تا دو ساعت احساس می کردم و هیچ دارویی نمی توانست برای من مفید باشد ؛ نتیجه ی تست پزشکی را دریافت کردم هر چند که نیازی به آن نبود ؛ در فرانسه مرحله ی نخست درمان را سپری کردم اما برای ادامه ی درمان به آمریکا رفتم ، بعد از این حادثه با دید جدیدی به زندگی و واقعیت ها نگریستم ؛ زندگی برای من خسته کننده شده بود اما من می خواستم از این فرصت استفاده کنم ؛ همچنان بر این باور هستم که دو دلپیرو وجود دارد ، قبل از مصدومیت و بعد از آن ؛ بازگشت به میدان و البته بازگشت اعتماد به نفس بعد از دو فصل امکان پذیر بود ؛ از برخورد با بازیکنان پرهیز می کردم و احساس می کردم که در خطر هستم ؛ می خواستم به آمادگی برسم اما بسیار دشوار بود ، احساس می کردم که زانوی من آسیب پذیر است و دور کردن این احساس بسیار دشوار بود ؛ گل های من تنها از روی نقطه ی پنالتی به ثمر می رسیدند و احساس می کردم که نفرین شده ام ؛ یک هفته مانده به پایان لیگ با یک ضربه ی سر گل زدم ، این گل من را امیدوار کرد ؛ باران پروجا در انتظار ما بود و اسکودتوی ما در آن باران از بین رفت ؛ شاید این آخرین ضربه ای بود که من دریافت می کردم ؛ یورو شروع شد و ما در فینال با گل طلایی شکست خوردیم ؛ قانونی که تغییر کرد و ثابت کرد که ما مستحق شکست نبودیم ؛ من در آن دیدار دو موقعیت فوق العاده را از دست دادم و بعد از شکست خودم را مقصر اصلی در این شکست دانستم ؛ در نیمه نهایی برابر هلند خوب بودیم و همه از ما تعریف می کردند اما با سرنوشت روبرو شدم ؛ نمی توان سرنوشت را تغییر داد ؛ باید فرار کرد ، من در تابستان سعی می کنم با استفاده از نقشه ی جغرافیا محل مناسب را انتخاب کنم ؛ باید به محل دو دست رفت و از تلخی ها فرار کرد ؛ فرار گاهی وقت ها بعد از شکست به شما آرامش می دهد ؛ می توان به شکست توجه نکرد اما من می خواهم که خود را برای یک پیروزی آماده کنم ؛ دردها را تحمل می کنم ؛ تحمل کردن دردها را آموختم ؛ با این حال هرگز نا امید نمی شوم آستانه ی تحمل من بسیار پایین است اما من در این هنگام برای پیروزی دنبال ابزار مناسب هستم ؛ بعد از مصدومیت ها و شکست ها به دلپیروی جدیدی تبدیل شدم که از دلپیروی قبل از مصدومیت آماده تر و چابک تر است ؛ با اینکه من شخصی نبودم که توانایی مقابله با دشواری ها را داشته باشد اما موفق شدم ؛ امیدوارم که جوانانی که هنوز با دشواری ها روبرو نشده اند نیز چنین باشند "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#14
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش سیزدهم : مرا ببخش پدر

" از دست دادن پدر برای من دردناک ترین اتفاق بود ؛ این ماجرا برای من تمام نشده ؛ اشک ریختن پس از دست دادن پدرم هرگز با ناامیدی همراه نبوده البته من مجبور بودم و هستم که برای از دست دادن وی اشک بریزم ؛ در رنج ها و دردها همواره یک راز نهفته ست مانند استعدادی که در ما وجود دارد ؛ هنگامیکه به پدرم فکر می کنم ، احساس می کنم که وی همچنان زنده است ؛ سکوتی که ما را تغییر می داد را به یاد می آورم و البته ارتباطی که بین ما برقرار بود ؛ اندیشه های ما به یکدیگر بسیار نزدیک بود ؛ گاهی در آرامش یکدیگر را در آغوش می گرفتیم ؛ پدرم نمی دانست که بیماری در وی گسترش یافته است یا شاید هم می دانست اما قصد نداشت این را نمایان کند تا این مورد کسانی را که وی دوست دارد را ناراحت نکند ؛ وی نمی خواست تا ما را ناراحت کند ؛ پزشکان از ما خواستند تا وی را در جریان این بیماری قرار دهیم تا از نظر روانی به وی فشار وارد نشود ؛ ما همه چیز را برای وی شرح دادیم ، اینکه وی به درمان نیاز دارد ؛ بنظر می رسید که وی از این موضوع با خبر بود ؛ دلم برای وی تنگ می شود ؛ نتوانست از آخرین سال های زندگی لذت ببرد در حالیکه در تمام زندگی برای خوشبختی خانواده ی خود سخت کار می کرد ؛ بزرگترین درد این بود که وی هرگز با نوه های خود آشنا نشد ؛ پدرم بچه ها را دوست داشت ؛ وی با حیوانات نیز مهربان بود ؛ پدرم بسیار مهربان بود و هر موجودی می توانست این را احساس کند ؛ در کودکی ، سگ های زیادی در شهر ما وجود داشتند ، بسیاری از این سگ ها بیمار بودن اما هرگز این سگ ها به پدرم حمله نمی کردند ؛ شاید پدرم با صبر و مهربانی که داشت می توانست یک خرس را نیز رام کند ؛ شاید با تمام وجود برای از دست دادن پدرم اشک نریختم اما اکنون احساس می کنم که وی را با تمام وجود درک می کنم چونکه من اکنون پدر هستم ؛ دلم برای وی تنگ می شود چونکه وی در این لحظه ها حضور ندارد تا پدر بودن من را ببیند ؛ شاید من چیزهای بیشتری رو به فرزندانم منتقل کردم اما با این حال فرهنگ پدرم باید توسط من به فرزندانم منتقل شود ؛ به نوه هایی که هرگز وی آن ها را ندید و آن ها نیز این شانس را نداشتند تا با وی آشنا شوند اما من این فرصت رو داشتم تا وی رو به خوبی بشناسم ؛ آرزوی من این هست که پدری مانند وی باشم و فرزندانم نیز همان ذهنیتی را از من داشته باشند که من از پدرم دارم ؛ پدرم پایه و اساس خانواده ی ما بود ؛ همواره کارهای کلیدی را بدون اینکه نمایان کند ، وی انجام می داد ؛ همیشه در وقت مناسب ، جمله ی مناسب را بکار می برد شاید این ویژگی وی به این دلیل بود که وی زیاد صحبت نمی کرد ؛ پدرم همیشه در تصمیم گیری فوق العاده بود ، چه در ماجراهای کوچک و چه در ماجراهای بزرگ و حساس ؛ هرگز نتوانستم با پول ها و دوستانی که داشتم پدرم را خوشحال کنم ؛ وی درماندگی در زندگی را به من یاد داد ؛ گاهی احساس می کنیم که می توانیم بر همه چیز چیره شویم اما اینگونه نیست ؛ چند سال پیش هنگامیکه به جنگل های آفریقا رفته بودم به این نتیجه رسیدم ؛ با یک ماشین رو باز در جنگل در حرکت بودیم که یک ببر به ما نزدیک شد هر چند که یک شکارچی در کنار ما بود اما من می دانستم که اگر این حیوان قصد داشته باشد به ما حمله ور شود بدون تردید هیچ چیز نمی تواند از این حمله ی وی جلوگیری کند ؛ طبیعت از ما بزرگتر است ؛ مانند رازی که در بیماری وجود دارد و ما همیشه برای زنده ماندن قصد داریم ، بیماری و مرگ را نادیده بگیریم ؛ ما نمی خواهیم واقعیت مرگ را به خوبی درک کنیم ؛ همیشه بر این باور هستیم که دیگران در معرض مرگ هستند ؛ در آن روز در آفریقا صحنه هایی را مشاهده کردم که نشان دهنده ی این بود که طبیعت یک درس همیشگی برای انسان است ؛ تصور نمی کردم که اسب آبی از سوسمارهای غولپیکر خطرناکتر باشد و می تواند با استفاده از دندان های بزرگ خود قایق را از بین ببرد ؛ فیل ها هنگامیکه خشمگین می شوند دیگر هیچگونه رفتاری را قبول نخواهند کرد ؛ این تجربه ثابت کرد که انسان تا چه اندازه ضعیف است ؛ ماندگار بودن انسان گاهی برای پی بردن به واقعیت ها و استقامت در زندگی است ؛ در زندگی مانند فوتبال برای استقامت و ماندگاری فقط آمادگی روانی و فیزیکی اهمیت ندارند بلکه بسیاری از عوامل را نیز باید در نظر بگیرید ؛ این عوامل ناپدید هستند اما در یک روز بسیار بد با آن روبرو خواهید شد ؛ در روزهایی که من را به دوپینگی بودن متهم کردن ؛ آرام بودم چونکه مطمئن بودم که هرگز از مواد نیروزا استفاده نکرده ام ؛ ترسی نداشتم چونکه چیزی برای پنهان کردن نداشتم ؛ این اتفاق باعث شد تا حس انتقام در من پدید آيد ؛ انتقام از کسی که این اتهام را متوجه من کرد ؛ از دردها صحبت نمی کنم بلکه از خشم می گویم ؛ خشمی که روزگار آن را نتوانست از بین ببرد "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#15
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش چهاردهم : شبی رویایی در برنابئو

" توانایی ما در رقابت شکل می گیرد ؛ توانایی که به یک نماد تبدیل شد ، این توانایی نتیجه ی احساس مسئولیت ما بود ؛ هر روز یک ساعت پیش از آغاز تمرینات تیم ؛ من تمرین خود را بصورت انفرادی شروع می کردم و پس از آن تمرینات را با تیم پیگیری می کردم ؛ در آن دوره ، ورزشکاران رشته ی دو و میدانی الگوی ما بودند ؛ داشتن فیزیک و دو پای قدرتمند ؛ من خود را اینگونه می دیدم ؛ بازیکنی چابک و قدرتمند ؛ سال های رونالدو بود ، بازیکنی چابک و ویرانگر ، برترین بازیکن فوتبال بود ؛ وی به الگویی برای من تبدیل شده بود ، نمی دانستم که اندیشه ها و قلب بازیکن از ماهیچه های وی پیروی می کنند هر چند که مغز شما جسم را رهبری می کند ، درون مغز چیزی وجود دارد که باورکردنی نیست " ماده ای نیروزا " که همه از آن بهره می برند ؛ ایمان و اراده ؛ " من نیرو را بوجود می آورم "شاید جسم این پیام را به مغز ارسال کند و ممکن است که مغز کم کاری کند و جسم را در معرض نابودی قرار دهد ؛ هر بازیکن هر روز با این رابطه ی موجود بین مغز و جسم ، زندگی می کند ؛ اگر بین این دو توازن برقرار شود ، بدون تردید بازیکن به اوج آمادگی خواهد رسید ؛ پس از 10 پیروزی پی در پی یا گذراندن یک دوران موفقیت آمیز ، احساس خستگی می کنید ؛ خستگی من به این دلیل است نه بدلیل 37 ساله بودن من ؛ به این نتیجه رسیدم که گاهی جسم به شما توانایی می دهد که شگفت زده می شوید ؛ پس از شکست از ناپولی ، دو بار باید به مصاف رئال مادرید می رفتیم ؛ در آن شب ها من در شرایطی طبیعی قرار داشتم اما توانستم در برابر اسپانیایی ها نمایش فوق العاده ای را ارائه کنم ؛ بخصوص در آن شب رویایی در برنابئو ؛ آن دیدار نیازمند تمرکز زیادی بود ، پایان آن شب در میان موجی از تشویق ها برای من افتخار بزرگی بود ؛ این باعث شد که از خود بپرسم ؛ آمادگی چگونه بوجود می آيد ؟ چه چیزی به ما کمک می کند تا تمام توان خود را بکار بگیریم ؟ چه چیزی به ما امکان می دهد تا برابر رنج ها مقاومت کنیم و ماجراجویی کنیم ؟ پاسخ این است تجربه ، صبر ، پافشاری و اراده ؛ در کودکی همه چیز را می خواهیم بدست آوریم و اکنون فقط می خواهیم پس از شکست وارد میدان شویم ؛ برای پیروزی جدید و از بین بردن گذشته ؛ شاید این اشتباه باشد چرا که بدست آوردن پیروزی به زمان نیاز دارد ؛ همانگونه که ما قهرمان جام جهانی 2006 شدیم ؛ فرانسه را پس از اینکه ما را از قهرمانی در یورو محروم کرد ، آن ها را شکست دادیم ؛ مغز و جسم پا به پای من پیش می روند ؛ سال هاست که با احترام و احتیاط به پیام های آن ها تن می دهم ؛ در این دوران همچنان از من می خواهند تا به فوتبال ادامه دهم ؛ جسم و مغز من به دنبال رقابت هستند "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#16
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش پانزدهم : انسان وفادار به هدف خود خواهد رسید .



" من 9 ساله بودم ، بازی های رایانه ای بهترین سرگرمی بودند ؛ به دو بازی علاقه داشتم ، هدف گیری با توپ و بشقاب پرنده ، برای انجام هر بازی باید 100 لیر پرداخت می کردم ؛ آرزوی من شکستن رکورد در این دو بازی بود ، به همین دلیل هر روز باید بازی می کردم و پول بیشتری پرداخت می کردم ؛ برای شکستن رکورد باید گزینه ی " ادامه ی بازی " را انتخاب می کردم ؛ باید بیشتر بازی می کردم ، در یکی از شب ها پس از بازگشت از کلیسا ، کیف پدرم را باز کردم و 100 لیر برداشتم ؛ چندین بار دست به سرقت زده بودم و کسی متوجه این موضوع نشده بود اما این آخرین سرقت من در زندگی بود و هرگز آن را فراموش نخواهم کرد ؛ هر شب پدرم قبل از وارد شدن به خانه ، در پارکینگ لباس های خود را عوض می کرد و من خوب به جایی که کیف را در آن قرار می داد ، دقت می کردم ؛ گاهی پدرم پول های خود را به ارز تبدیل می کرد با این حال من پول ها را بر می داشتم و در کیف کوچک خود قرار می دادم ؛ ساده لوح بودم چونکه حتی سعی نمی کردم کیف خود را پنهان کنم ؛ هدف من رسیدن به مرحله ی دهم تا دوازدهم در بازی بود ؛ احساس می کردم که این بازی فقط به من تعلق دارد ، می خواستم زودتر از دیگران بازی را شروع کنم ؛ روز را با رویایی که فردا در انتظار من بود ، به پایان می رساندم ؛ خوشحال بودم ، گاهی در شب کیف پول را باز می کردم و پول را می شمردم ؛ پول زیادی داشتم ، این پول برای شکستن رکورد بازی کافی بود ؛ در این لحظه بود که پدرم که شگفت زده شده بود به پول های من نگاه کرد و گفت : " پول های زیبایی داری " فقط این جمله را گفت ، نیازی نبود تا چیزی به این جمله اضافه کند ؛ قبل از خواب به پارکینگ رفتم و پول ها را در کیف پدرم گذاشتم ؛ با اینکه سال ها از این اتفاق می گذرد اما همچنان احساس گناه می کنم ؛ در آن لحظه خیلی خوب به مفهوم این جمله پی بردم " مانند دزد خجالت می کشد " ؛ این مورد کافی بود تا دیگر دست به چنین کاری نزنم ؛ باید از اشتباه های خود درس بگیریم ، باید وفادار باشیم ، هرگز نمی توانیم تا ابد یک چیز را در اختیار داشته باشیم ؛ ما " دون پوسکو " یا " سن فرانسیسکو " نیستیم ؛ پس باید انسان هایی درستکار باشیم ، وفاداری در ورزش خلاصه نمی شود ، وفاداری یک سرمایه گذاری بلند مدت است ؛ کینه و تنفر در وجود ورزشکار جای ندارد ، ورزشکار باید حیله گر باشد ؛ باید تمام توانایی های ذهن خود را بکار گیرد ؛ ورزشکار باید علاوه بر هوشیار بودن ، انسانی درستکار باشد ؛ هیچ چیز بدون فداکاری بدست نمی آيد ؛ احترام به قوانین ورزش ، پیروزی را بدنبال دارد ، پیروزی یا با شایستگی بدست می آيد یا با بخت و اقبال ؛ نمی توان با استفاده از راهکارهای غیر قانونی پیروز شد چونکه در اینصورت ورزش از بین خواهد رفت ؛ وفاداری دیگر معنایی نخواهد داشت ؛ وفاداری در ورزش یک نماد است ، انسان وفادار بدون شک به هدف خود خواهد رسید و پاداش این وفاداری موفقیت خواهد بود اما انسانی که به وفاداری اعتقاد ندارد بدون تردید فقط در مقابل پرداخت پول های بی ارزش به موفقیت خواهد رسید ، این موفقیت ها بی ارزش است و پایدار نخواهند بود ، هنگامیکه به وفاداری فکر می کنم ، شکست در پروجا را به یاد می آورم ؛ ماه مه 2000 با یک شکست خورده بودیم و تنها 10 دقیقه تا پایان دیدار باقی مانده بود ، نمی توانستیم حتی برای یکبار به دروازه ی حریف نزدیک شویم ؛ همه چیز از دست رفته بنظر می رسيد ؛ داور به اشتباه سوت زد و پرتاب را در اختیار ما قرار داد ؛ پسوتو باید پرتاب را انجام می داد و ما در حالیکه در فاز حمله بودیم ، پسوتو توپ را به بازیکن حریف داد ؛ توپ با برخورد به بازیکن ما به بیرون رفته بود ؛ کاری که پسوتو کرد آسان نبود ؛ عکس العمل پسوتو را باید درک کرد ؛ یک رفتار ورزشی ، پسوتو با این کار ما را غافلگیر نکرد ؛ پسوتو با این کار به قانون احترام گذاشت ، ما حتی به توپ توجه نکردیم ؛ در فوتبال توپ یا در اختیار شماست یا در اختیار من اما در این بین همه خوب می دانند که توپ باید در اختیار کدامیک باشد ؛ ما برای اسکودتو به میدان رفته بودیم و در این میان پسوتو چنین تصمیمی گرفت ؛ گرفتن چنین تصمیمی در آن شرایط ، ثابت می کند که کار پسوتو فوق العاده بوده است ؛ شاید در یک دیدار 3 - 0 همه می توانند چنین بخشنده باشند اما ما در آن لحظه برای کسب اسکودتو می جنگیدیم ؛ تفاوت میان بازیکن خوب و بازیکن بزرگ در این است که بازیکن بزرگ در لحظات دشوار به خوبی می تواند سرنوشت ساز باشد و بهترین تصمیم را بگیرد ؛ این تنها در فوتبال وجود ندارد ، انسان بزرگ در شرایط دشدوارباید توانایی تصمیم گیری داشته باشد ؛ پسوتو یک نمونه از این دست انسان هاست ؛ احساس می کنم که هنوز با تبدیل شدن به این انسان فاصله دارم ؛ این راه ادامه دارد ، من بهترین نیستم اما سعی می کنم تا بهترین باشم ؛ به اراده نیاز دارم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#17
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش شانزدهم : فریب کاران همه چیز خود را از دست می دهند .


" وفاداری با ارزش هست و نمی توان با یک چشم به هم زدن به آن رسید ؛ هیچگاه دست به دزدی نزدم حتی در زمین فوتبال برای بدست آوردن پنالتی هم چنین کاری نکردم اما پنالتی های زیادی را از دست دادم ، عمدی در کار نبود بلکه یک چیزی درون من باعث شد من اشتباه کنم ، خیلی خوب یادم هست که در برابر رم بدلیل فشاری روانی که در نتیجه ی تمدید نکردن قرارداد به من وارد شده بود باعث شد که پنالتی را خراب کنم ؛ هر مهاجمی برای گلزنی به میدان می رود نه برای فریب دادن داور ، شاید سرعت فوتبال امروزی باعث شود که با کوچکترین برخورد نقش زمین شوید اما با گذشت روزگار همه بازیکنان فریب کار را خواهند شناخت ؛ فریب دادن داور و حریف جزئی از فوتبال هستند و نمی توانند وفاداری یک بازیکن را زیر سوال ببرند ، در برابر رم بازیکن حریف ضربه ای را به صورت من وارد کرد و من می توانستم خود را به زمین بزنم تا داور وی را اخراج کند اما در آن لحظه من واکنشی نشان ندادم ، گاهی وقت ها این فرصت را داریم اما باید قبول کرد که پاک بودن در فوتبال غریزی ست ؛ در بازی ممکن هست که برای جلوگیری از یک مصدومیت و محافظت از ساق پا ، خود را به زمین بزنید ، بنظر من این کار خیانت به تیم و فوتبال نیست ، این جزئی از بازی هست هامنطور که به محض اینکه بازیکنی بر اثر مصدومیت به زمین بیفتد باید توپ را به بیرون بزنید البته در این مورد این روزها همه بعد از سوت داور این کار را انجام می دهند ، این رفتارها یک قانون نوشته شده نیست بلکه یک رفتار است ، گاهی وقت ها بعد از زدن یا 6 گل تیم دست از کار می کشد و بازیکنان فقط منتظر تمام شدن وقت می مانند ، در ایتالیا چنین چیزی طبیعی بنظر میرسد و در اروپا اعتقاد دارند که با این کار به حریف احترام می گذارند اما بنظر من باید بدنبال زدن گل 7 باشند چونکه با دست از بازی کشیدن تیم حریف را تحقیر میکنند ؛ همه ی این ها به رفتار بازیکنان مربوط می شود ، در فوتبال هدف ساق پا نیست بلکه توپ است چونکه ما باید رقابت کنیم نه اینکه به هم آسیب برسانیم اما برخی بازیکنان هستند که ناخواسته به شما آسیب میزنند چونکه فیزیک آن ها اینگونه شکل گرفته و برخی دیگر باعث می شوند که برداشت منفی از آن ها داشته باشید ، در نوجوانی ضربه زدن برای ترساندن " یکی از نکات مهم فوتبال بود ، نکته ای که مهاجمان قربانی آن می شدند ، گاهی می خواستم که حتی برای دو هفته هم بلند قد بودن را تجربه کنم ، باید از خود دفاع کنم ، بارها بدلیل داشتن این فیزیک مجبور شدم از آرنج خود استفاده کنم ، رمانیکه توپ به سمت من آمد با تمام توان برای گرفتن آن خیز برداشتم به خود گفتم " مثل سنگی بزرگ توپ را می گیرم اینگونه بود که مرتکب یک خطای بزرگ شدم ، با خونسردی به خود گفتم " احمق " چونکه اجازه دادم فضا بر من حکم فرما شود ، اینگونه ست که توانایی های خود را از دست می دهیم ، اگر تسلیم هیجان شوید ، فرصت تمام کنندگی خود را از دست خواهید داد ، ما در زمین مقدس نیستیم اما بازیکنان فریب کار داریم ، باید از تلویزیون برای پاک کردن فوتبال و اینگونه رفتارها استفاده کرد ، این بازیکنان محبوب نیستند و علاوه بر داور بازیکنان را هم فریب می دهند ، آن ها با کوچکترین رفتار همه چیز را از دست می دهند "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#18
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش هفدهم : کالچیوپولی

" برخی رفتارها در زمین خود را نشان نمی دهند بلکه در بیرون از آن می توان آن ها را دید ؛ همان توهین هایی که به بازیکنان می شود ، نه تنها توهین های نژاد پرستانه که خیلی زشت هستند بلکه ناسزاهایی که به خانواده های بازیکنان می شود ، تحمل کردن این توهین ها غیر ممکن است ؛ یک بار قبل از شروع دیدار یکی از هواداران تیم حریف از من امضا خواست و من به وی گفتم که کمی صبر کند تا با یکی از دوستان قدیمی سلام کنم اما آن هوادار به من توهین کرد ، خیلی ناراحت شدم و از وی خواهش کردم که چنین رفتاری را تکرار نکند البته وی خیلی زود از من معدرت خواهی کرد ؛ مشکل اینجاست که چنین رفتارهایی دامن گیر همه خواهد شد ، گاهی به خود اجازه می دهیم که هر چیزی بگوییم البته شاید این رفتارها برای ایجاد هیجان و احساس راحت بودن در یک شخص لازم باشد ؛ زیاده روی در تشویق ها چندین نکته ی مثبت و منفی دارد ، هر بازیکنی از تیم خود دفاع می کند و این شاید چیزی باشد که هواداران حریف را آزار بدهد ؛ سال ها به من توهین کردند فقط بدلیل اینکه من یوونتوسی بودم ، من را به دوپینگی بودن متهم کرده بودن ، من را با کالچیوپولی و تبانی متهم کرده بودن ، فقط بدلیل اینکه من توانسته بودم قهرمانی های زیادی بدست آورم ، بدلیل اینکه من کاپیتان پرهوادارترین تیم ایتالیا بودم البته در مقابل روزهای زیبایی را هم در کنار هواداران حریف رقم زدم ، در جنوا و ورونا من دو گل زدم اما هواداران به من احترام زیادی گذاشتند ، گاهی وقت ها احساس می کنید که بازیکنی هستید که به همه تعلق دارید نه به هواداران یک تیم ؛ امیدوارم که هواداران چنین برداشتی از تاریخ فوتبالی من و رفتارهای من در این سال ها نیز داشته باشند ؛ گاهی وقت ها احترام گداشتن از مرز فوتبال می گذرد ، متاسفانه پدیده ای با نام " تشویق در مقابل تشویق " وجود دارد که حضور در آن برای همه ی هواداران ضروری ست اما نباید با جنجال و خونریزیی تمام شود ؛ وقتیکه برای تیمی به میدان می روی باید با تمام وجود کار کنی ، بعنوان کاپیتان یوونتوس هرگز فرستاده شدن به سری ب را فراموش نمی کنم ؛ ماندن در سری ب برای وفاداری ، همیشه باید گذشته ی خود را مرور کنم ، چگونه به سری ب رفتم ؛ کابوس نبود ، در آینده از من خواهند پرسید در این دو فصل کجا بودی و من خواهم گفت در یوونتوس و هر آنچه که برنده شدم با شایستگی بود ، کالچیوپولی برای من یک تجربه بود ، آن ماجرای عجیب که باعث شد من سربلند شوم ؛ مانند یک فیلم طنز در فاصله ی چند ماه از قهرمان جهان به یک بازیکن در سری ب تبدیل شدم ، در نخستین بازی با ریمینی مساوی کردیم ؛ بوی نان تازه همه جا را فرا گرفته بود هنوز هم آن را احساس می کنم ، ما اراده ی قوی داشتیم چونکه می دانستیم که کسی به ما کمک نکرده بود ، در آن فصل ما بعد از رقابت بزرگ با میلان توانستیم قهرمان بشیم ، در سن سیرو کار را تمام کردیم ، یک قیچی از دلپیرو و ضربه ی سر از تره زگه ، گلی که سرنوشت آن را برای ما ساخت و رقم زد ، یک مورد غیر قابل بحث : آن قهرمانی ها قانونی بودند ، قهرمانی ها متعلق به ما بودند ، هر گاه به آن روز در باری فکر می کنم احساس می کنم در یک فیلم کمدی هستم ؛ ما 2 بر صفر برنده شدیم و در آن شب من ، کاپیتان یوونتوس کاپ قهرمانی را بالای سر بردم "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#19
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش هجدهم : تجربه و زمان به ما کمک می کنند .

" در سال های زیادی که در فوتبال گذارندم هرگز ، چیزهای غیر قانونی ندیدم ؛ من هوشیار هستم و هرگز احساس نکردم که دروازه بانی در ازای پول نتیجه را واگذار کند با اینکه مرتکب بزرگترین اشتباه شود یا اینکه مهاجمی بدلیل شرطبندی توپ را به سادگی از دست دهد ؛ اشتباه جزئی از بازی است و من ایمان دارم که فوتبالی که ما بازی می کنیم طبیعی است ، در این فوتبال فرصت های بسیار خوبی به راحتی از دست می روند که حتی نمی توان برای آن ها دلیل آورد و گاهی وقت ها نیز بدون اینکه آمادگی داشته باشی یک گل را به ثمر می رسانی و ممکن هست که حتی به خوبی این را نتوانید درک کنید ، در زندگی ورزشی خود با ورزشکاران وفاداری روبرو شدم که نمونه بودند ، از فوتبال انگلستان لذت می برم چونکه نخستین چیزی که به آن فکر می کنند ، یک دیدار در شرایط مساوی است ، در آنجا از ابتدای دیدر و تا انتهای آن حمله می کنند و فقط برای گرفتن توپ وارد وارد عمل می شوند بدون آنکه برخوردی برای آسیب رساندن با شما داشته باشند ، به این فرهنگ ورزشی می گویند ؛ این یک نوع جوانمردی است که در اسپانسرها و حتی کنفرانس های خبری هم به خوبی رعایت می شود ، بنظر من ما باید راستگو باشیم البته گاهی وقت ها نمی توانیم همه چیز را بگوییم و باید نیمی از واقعیت ها را کتمان کنیم ، من یاد گرفتم که حرف هایی که میزنم را ساده و واضح بیان کنم تا برداشت اشتباهی از حرف های من نشود ، گاهی وقت ها شرایط هم اجازه نمی دهند تا واقعیت ها را بیان کنید ؛ داشتن توازن در صحبت کردن ضروریست اما هنگامیکه شک و تردید داشته باشید بهتر است که سکوت کنید ؛ جوانمرد بودن در فضای جنجالی بسیار دشوار است ، کنترل کردن خود بعد از اینکه سرمربی شما را از زمین بیرون بکشد ، بسیار دشوار هست چونکه ما حضور در میدان رو خیلی دوست داریم ، در این لحظات تقریبا از نظر رفتاری به یک کودک تبدیل می شویم ، کودکی که اسباب بازی را از وی گرفته اند ، دشوارترین لحظه موقعیست که شماره ی خود را روی تابلوی تعویض می بینید ، این خطر که ممکن است کنترل خود را از دست دهید شما را تهدید می کند ، آیا کنترل رفتارهای خود یک دروغ است ؟ شاید بشه گفت " بله " ؛ یک دروغ برای خدمت به تیم ، اگر سرمربی من را بیرون بکشد و من بدون اعتراض بیرون بروم ، با این رفتار خود به هم تیمی های خود نشان خواهم داد که ما بدون حرف و حدیث باید بیرون برویم و با این کار به جانشی خود نیز احترام می گذارم ، باید به وی بگویم که تیم از وی انتظار زیادی دارد ، این بدین معنا نیست که من تحت فشار نیستم بلکه من باید خود را کنترل کنم ؛ گاهی وقت ها بیرون رفتن خود را پیش بینی می کنید و در همان حال از تعویض نیز هراس دارید چونکه می دانید که نمایش خوبی را ارائه نمی کنید ، شما این تصمیم را نمی گیرید ، احساس بسیار بدی به شما دست می دهد ، هنگام تغییر تمام دوربین ها بر روی شما زوم می کنند و کوچکترین حرکت یا واکنش را به خوبی نمایش می دهند به همین دلیل باید خود را کنترل کرد ، متاسفانه واکنش های نامناسب در وجود شما قرار گرفته اند و برای جلوگیری از آن باید از بهترین مورد یعنی تجربه و زمان کمک بگیرید "


  • AAG از این پست تشکر کرده است

#20
مسعود

مسعود

    بازیکن اصلی یوونتوس

  • اعضا
  • 3178 ارسال

بخش نوزدهم : زیبایی های فوتبال


" زیبایی یعنی در هم آمیخته شدن ارزش هاست ، در فوتبال هم یک زیبایی پاک وجود دارد ، زیبایی دقت ، گردش توپ ، زیبایی حرکت ، ظرافت و سبک هاست البته زیبایی گل را هم به آن اضاف می کنم ، یک گل زیبا یا یک گل که بدلیل اهمیت و ارزشی که دارد ، زیبا بنظر می رسد ؛ ی تونم بگم که تمامی گل ها زیبا هستند اما همیشه گل هایی هستند که زیباتر بنظر می رسند ، گاهی وقت ها پس از مدت ها ناکامی ، پیروزی های دلچسبی بدست می آیند و گاهی وقت ها برترین نمایش هم نمی تواند از شکست جلوگیری کند ؛ گلی که با پاشنه ی پا در فینال لیگ قهرمانان به دروتمند زدم را خیلی خوب به یاد دارم ، یک گل استثنایی که حتی در تمرینات هم خیلی کم توانستم آن را تکرار کنم ، متاسفانه چیزی از آن گل نمانده جز طعم تلخ شکست ، زیبایی خیلی خوب می داند که چگونه باید برای فرد دشوار باشد ؛ در احساسات هم ما زیبایی هایی داریم ، موقعیکه باعث می شوید که یک صحنه ی بسیار زیبا تکرار شود ، صحنه ای که از آن لذت خواهید برد ، زیبایی گاهی وقت ها غیر قابل پیش بینی می شود و در صورتیکه به مرحله ی " تکامل " برسد ، فضایی مسموم را بوجود خواهد آورد ، در این صورت شما به مرحله ای دست نیافتنی خواهید رسید ، زیبایی فوتبال در این نهفته است که بدانیم هر حرکت یا صحنه غیر قابل تکرار است ، جرکات ، واکنش ها ، گل ها ، دیدارها و بازیکنان ممکن است که شبیه به هم باشند اما آن لحظات تکرار نشدنی هستند ، هر لحظه با ارزش خواهد بود و این باعث می شود که زیبایی هم معنای دیگری داشته باشد ، گل های زیادی را شبیه به هم به ثمر رساند اما هرگز آن گلی که با روش " الساندرو دلپیرو " با یک ضربه ی دقیق وارد دروازه می شد ، نبود ، می توانم بگویم که من خود را تکرار می کردم اما هر بار یک چیز مختلف بودم ، قدرت شوت ، زاویه ی دید و نقطه ای که توپ در آن قرار گرفت ؛ در ضربات ایستگاهی نیز چنین است ، گاهی وقت ها ممکن است شبیه به هم باشد اما هرگز تکرار نخواهند شد ، لحظات زیبا در ذهن ماندگار خواهند بود ، در قلب و چشم ها زنده می شوند و ممکن است که با یک اتفاق دوباره زنده شوند ، زیبایی ، انرژی را هم به دنبال خواهد داشت ، توانایی فیزیکی و سماجت ، از بین بردن این زیبایی در محوطه ی جریمه بسیار زشت و ناپسند است ، یک تکل زدن به موقع از مالدینی و توپ ربائی توسط وی می تواند زیبایی فوتبال را نشان دهد ، واکنش های بازیکنان که به آن ها انرژی می دهد را زیبایی فوتبال توصیف می کنم چونکه این بهترین چیزی است که می توان انجام داد ؛ یک مهاجم قبل از هر چیز با گل زدن هایش سنجیده می شود ، نفوذ در زمین حریف ، چگونگی ضربه زدن به توپ و چگونگی ارسال پاس بسیار مهم است اما تنها کسی که از زیبایی پاس گل لذت می برد خود مهاجم است ، اینکه این امکان را در اختیار دیگران قرار می دهید تا به گل برسند بسیار زیباست ، مارکیزیو نخستین گلش در سری آ را به فیورنتینا و با پاس من زد ، گلی که با آن حریف را سردرگم شد ، همه غافلگیر شدند بجز مارکیزیو ، بازیکنی که پس از این در زدن گل هایی با ضربه های سبک پیشرفت زیادی کرد ؛ این صحنه یک مثال بارز " زیبایی فوتبال " بود ، کلودیو همیشه می گفت که من در دوران نوجوانی ، الگوی وی بودم ، بنابراین زدن گل با پاس من باعث شد که این گل بسیار ارزشمند شود ، زیبایی در ورزش یعنی دیدن لحظاتی که هنوز آفریده نشده اند ؛ دیدن زیبایی که هنوز آفریده نشده است و سعی کنیم که برای آن صحنه هایی را شکل دهیم ، شاید بتوان آن را لمس کرد چونکه اثری از آن وجود دارد ؛ گاهی وقت ها زیبایی های دیگری ما را به سوی خود جذب می کنند مانند یک زن زیبا البته ممکنه که مدت ها بعد یک زن دیگر را بپسندید ، تردیدهایی که در استعادا ما نهفته است همراه با زیبایی ست ، یک زیبایی که قابل تعریف نیست و یک زیبایی که می توان لمس کرد چونکه احساسات ما را حرکت می دهد ، لحظاتی که هوادار در بازگشت از ورزشگاه سپری می کند در ذهن می ماند اما در واقع این نتیجه است که حرف اول و آخر را می زند ، علاقمند بودن یک کودک به شما بسیار لذت بخش است ، کودکی که به دنبال توپ می دود ، می خواهد مانند تو شوت بزند ، کودکی 9 ساله هوادار دلپیروست ، با دیگر کودکان بازی می کند اما هرگز به آن گلی که با پاشنه ی پا زدم فکر نمی کند و قصد ندارد آن را امتحان کند چونکه این گل نشانه ی شکس است با این حال گل بسیار زیبایی بود "


  • AAG از این پست تشکر کرده است





0 کاربر در حال خواندن این موضوع است

0 کاربر، 0 مهمان و 0 عضو مخفی