در ادبياتِ امتزاجيافته «عاميانه – فقهي» رايج در كشور، به بخش تحتانيِ سبيل اصطلاحاً «شارب» ميگويند.
فرجام اين بخشِ اضافي وقتي از حد تَرَخُص گذر كند حكمي جز اصلاح ندارد.
با تكيه بر همين قاعده وقتي شمايل كارلو پينسوليو را از نظر ميگذرانيم متوجه ميشويم او نيز ناخواسته شاربهايش را صفا داده است.
او اساساً اهل اعطاي صفا، روحيه و تزريق هيجان و انرژي به همتيميهايش است.
ديگر كمتر كسي از ماست كه هجومهاي شوريدهوار او پس از به ثمر رسيدن گل در كنار زمين و حتي روي نيمكت را نديده باشد.
حتي دوربينها نيز در خلال بازيهاي يووه هرازگاهي به سوي او فوكوس ميكنند تا بخشي از شور گمگشته سكوهاي خاموش را از چهره او استخراج كنند.
اگرچه در دو فصل ابتدايي حضورش در تورين، واپسين ديدارِ يووه كه عمدتاً تشريفاتي نيز بود يگانه سهم او از يوونتوس بود اما
رفتهرفته اين قاعده نانوشته نيز به تعليق درآمد هرچند اين دريغ، هيچ از تعصب او نكاست.
از سوي ديگر پينسوليو و رفاقتش با سوپراستارهاي يووه (بوفون و رونالدو) آنقدر علني و افشاء شده است كه شايد خيليها در حسرتِ موقعيت او از اين حيث باشند.
ديگر كمتر كسي است كه از مهمان و نماينده ويژه يووه در مهمانيهاي كريستيانو رونالدو خبر نداشته باشد.
شما را نميدانم اما من گاهي پيش آمده كه در عوالم خواب خود را يكي از بازيكنان تيم محبوبم ببينم.
جاييكه در اتفاقي غيرمترقبه تصميم بر حضورم به عنوان بازيكن اصلي پس از مدتها سكو و نيمكتنشيني گرفته ميشود.
در واقع تعبير خواب من چيزي در مايههاي اين سالهاي كارلو پينسوليو است.
دروازهباني كه از نازلترين تيمهاي ايتاليايي و ناشناختهترين دنيايِ فوتبالي ناگهان به غول فوتبال ايتاليا ميپيوندد و
در چشم بر هم زدني وصف رفاقتش با رونالدو و بوفون مايه رشك هزاران قلب مشتاق ميشود.
اين دامنه وسيع شورمندي حتي قلب هواداران را نيز درنورديده و بسياري همچون من نيز بدون ديدن حتي 2 ديدار 90 دقيقهاي از او نيز به جرگه علاقهمندانش پيوستهايم.
برايمان منبع تعصب است بدون آنكه شمايي بصري از آن را به تماشا نشسته باشيم، شيرين و دلچسب است بدون آنكه ردي از اين شهد را به شكلي ملموس مزهمزه كرده باشيم.
كارلو را دوست داريم همانگونه كه واكي باياشي را در كارتون «فوتباليستها» دوست داشتيم.چهآنكه خودش نيز چندي پيش با انتشار پستي در حساب كاربرياش در اينستاگرام خود را با او قياس كرده بود!
كارلو را دوست داريم همانطور كه چهره ارزشيِ و تهي از شاربش برايمان آشناست!
و كارلو را دوست داريم چون همان حسي كه را كه احتمالاً تا ابد از اجرايش محروم خواهيم ماند برايمان كارگرداني ميكند: خوشحالي، فرياد و هجوم شيفتهوار به سمت زننده گل.